هرکه چون باد از سر کوی تو بیرون می‌رود از اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

هرکه چون باد از سر کوی تو بیرون می‌رود

1
هرکه چون باد از سر کوی تو بیرون می‌رود
کس نمی‌داند که از آشفتگی چون می‌رود
2
پای رفتن نیست عاشق را کزین در بگذرد
می‌فشاند سیل اشک از چشم و در خون می‌رود
3
پیش لیلی گر رود از چشم مجنون خون چه شد
آه از آن ساعت که او از چشم مجنون می‌رود
4
جان نکو بیرون کن از تن تا درآیم در دلت
چون تویی ای جان من از خویش بیرون می‌رود
5
خون من دامان گردون چون شفق خواهد گرفت
بس که خون دل ز چشم از جور گردون می‌رود
6
چرخ اگر بدمهر شد کس را نکرد از مهر منع
بر من از جور فلک ظلم تو افزون می‌رود
7
گر به افسون چارهٔ بیچارگان سازد حکیم
کور مادرزاد اهلی کی به افسون می‌رود
عکس نوشته
هرکه چون باد از سر کوی تو بیرون می‌رود از اهلی شیرازی