شعر نوش | شعر کهن، شعر نو

شعر امروز
شعر روز

1 آن به که دلت زهر بدی پرهیزد گل کار که ارخار بکاری خیزد

2 تو دوست گزین که با تو مهر انگیزد دشمنت زمانه خود هزار انگیزد

شعر روز

1 عافیت غم را مداوا کرد و زین غم سوختم هرکسی از داغ سوزد، من ز مرهم سوختم

2 خنده‌های شادی گل در چمن داغم نکرد غنچه را دیدم غمی دارد، ازان غم سوختم

3 در محبت شعله افزون گردد آتش را ز آب تا چو شمعم بود در هر قطره‌ای نم، سوختم

4 بس که دارم ذوق غم، هرجا که دیدم ماتمی‌ست من در آن ماتم، فزون از اهل ماتم سوختم

شعر روز

قوله تعالی: «وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ» و ایشان که هجرت کردند از بهر خدای تعالی، «ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ ماتُوا» و ایشان را بکشتند یا بمردند، «لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً» براستی که اللَّه تعالی ایشان را روزی دهد روزی نیکو، «وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ» (۵۸) و اللَّه تعالی است که بهتر روزی کنندگان و نزل سازندگانست، «لَیُدْخِلَنَّهُمْ» در آرد ایشان را، «مُدْخَلًا یَرْضَوْنَهُ» در آوردنی که ایشان را آن خوش آید و پسندیده هر کسی بود، «وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَلِیمٌ حَلِیمٌ» (۵۹) و اللَّه تعالی داناست فرا گذار. ,

«ذلِکَ» اینست، «وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ» و هر کس که عقوبت کند بهمان که کرده بودند بآن، او را رسد آن، «ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ» پس افزونی جویند برو براستی که اللَّه تعالی او را یاری دهد، «إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ» (۶۰) که اللَّه تعالی فرا گذارنده‌ایست آمرزگار، «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ» شب در روز می‌آرد و روز در شب می‌آرد، «وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ» (۶۱) و بآن که اللَّه تعالی شنوایست و بینا. ,

«ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ» آن بآن است که اللَّه تعالی اوست هست بسزا، «وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ» و آنچه خدای خوانند بجز اللَّه تعالی «هُوَ الْباطِلُ» آن ناچیزست، «وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ» (۶۲) و اللَّه است که برتر و مهترست، «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً» نمی‌بینی که اللَّه فرو فرستاد از آسمان آبی، «فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً» تا زمین سبز گشته بینی، «إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ» (۶۳) اللَّه تعالی باریک دانی است دوربین از نهان آگاه. ,

«لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ» او راست هر چه در آسمان و زمین چیزست، «وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ» (۶۴) و اللَّه تعالی اوست که بی‌نیازست و راد و ستوده‌ «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ» نمی‌بینی که اللَّه تعالی نرم کرد شما را هر چه در زمین چیزست، «وَ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ» و نمی‌بینی کشتی می‌رود در دریا بفرمان او، «وَ یُمْسِکُ السَّماءَ» و نگاه می‌دارد آسمان را ایستاده، «أَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ» که می‌نخواهد که بر زمین افتد مگر بدستوری او، «إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ» (۶۵) اللَّه تعالی بمردمان مهربانی است سخت بخشاینده. ,

«وَ هُوَ الَّذِی أَحْیاکُمْ» اوست آنکه شما را زنده کرد، «ثُمَّ یُمِیتُکُمْ» پس آن گه بمیراند شما را، «ثُمَّ یُحْیِیکُمْ» پس زنده گرداند شما را، «إِنَّ الْإِنْسانَ لَکَفُورٌ» (۶۶) این مردم براستی که ناسپاس است. ,

«لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَکاً هُمْ ناسِکُوهُ» هر گروهی را دینی ساختیم تا بر ان دین باشند، «فَلا یُنازِعُنَّکَ فِی الْأَمْرِ» مبادا که با ایشان پیکار کنی در دین ایشان، «وَ ادْعُ إِلی‌ رَبِّکَ» و با خداوند خویش خوان ایشان را، «إِنَّکَ لَعَلی‌ هُدیً مُسْتَقِیمٍ» (۶۷) که تو براستی بر راه راستی. ,

شعر روز

1 ای حجت بسیار سخن، دفتر پیش آر وز نوک قلم در سخنهات فروبار

2 هر چند که بسیار و دراز است سخنهات چون خوب و خوش است آن نه دراز است نه بسیار

3 شاهی که عطاهاش گران است ستوده‌است هر چند شوی زیر عطاهاش گران‌بار

4 نو کن سخنی را که کهن شد به معانی چون خاک کهن را به بهار ابر گهربار

5 شد خوب به نیکو سخنت دفتر ناخوب دفتر به سخن خوب شود جامه به آهار

6 از خاطر پر علم سخن ناید جز خوب از پاک سبو پاک برون آید آغار

شعر روز

1 ای دل، تو بتنگم از جفا آوردی ای تن تو مرا بسر چها آوردی؟!

2 مرگ آمد و هنگام جداییست کنون ای عمر خوش آمدی، صفا آوردی

شعر روز

1 از غبار کاروان چون چشم برداریم ما؟ چون مه کنعان عزیزی در سفر داریم ما

شعر روز

1 باز برآمد به کوه رایت ابر بهار سیل فرو ریخت سنگ از زبر کوهسار

2 باز به جوش آمدند مرغان از هر کنار فاخته و بوالملیح‌ صلصل و کبک و هزار

3 هست بنفشه مگر قاصد اردیبهشت کز همه گلها دمد بیشتر از طرف‌ کشت

4 وز نفسش جویبار گشته چو باغ بهشت گویی با غالیه بر رخش ایزد نوشت

5 دیدهٔ نرگس به باغ باز پر از خواب شد طرهٔ سنبل به راغ باز پر از تاب شد

6 آب فسرده چو سیم باز چو سیماب شد باد بهاری بجست زهرهٔ وی آب شد

شعر روز

1 نه همین رشک رخ و زلفش گل و سنبل گداخت خاک پای باغ را تا ریشه های گل گداخت

2 از هوای گلستان صاف طراوت می چکد یا ز شرم بوی زلفش نکهت سنبل گداخت؟

3 صد گلستان آرزو را آبیاری می کند در خزان از بس ز هجر گل دل بلبل گداخت

4 همچو شبنم آب شد جویا گل از رشک رخش نه همین سنبل به باغ از شرم آن کاکل گداخت

کلیک کنید فال حافظ
محبوب ترین شاعران

حافظ شیرازی

( 674 اثر)
قرن : 8

سعدی شیرازی

( 2081 اثر)
قرن : 7

خیام نیشابوری

( 366 اثر)
قرن : 5

نظامی گنجوی

( 406 اثر)
قرن : 6

شهریار

( 192 اثر)
قرن : 14

سنایی غزنوی

( 1818 اثر)
قرن : 5

ایرج میرزا

( 228 اثر)
قرن : 14

عطار نیشابوری

( 5108 اثر)
قرن : 6

پروین اعتصامی

( 227 اثر)
قرن : 14