شعر نوش | شعر کهن، شعر نو

شعر امروز
شعر روز

1 اگر تو سرگذشت من بدانی دگر افسانه مجنون نخوانی

2 همی گوید «برو بیدار می باش مکن تعلیم سگ را پاسبانی »

3 ز من پرسی که همدردان چه کردند؟ ترا دادند جان و زندگانی

4 مرا گرد سر آن چشم گردان که تا بر من فتد آن ناتوانی

5 نماندم استخوانی هم که باری سگ تو باشد از من میهمانی

6 طبیبم داغ فرماید، نداند که صد جا بیش دارم در نهانی

شعر روز

1 ای به سرا پرده یثرب به خواب خیز که شد مشرق و مغرب خراب

2 رفته ز دستیم برون کن ز برد دستی و بنمای یکی دستبرد

3 توبه ده از سرکشی ایام را باز خر از ناخوشی اسلام را

4 مهد مسیح از فلک آور به زیر رایت مهدی به فلک زن دلیر

5 کاله دجال بنه بر خرش رو به بیابان عدم ده سرش

6 افسر ملک از سر دونان بکش دامن دولت ز زبونان بکش

شعر روز

1 می کنم از سینه بیرون این دل افسرده را بشنوم تا چند بوی این چراغ مرده را؟

2 شب چو خون مرده و سنگ مزارش خواب توست زنده گردان از عبادت این زمین مرده را

3 ای گل بی درد، پر زر کن دهان بلبلان در گره چون غنچه خواهی بست چند این خرده را؟

4 زنگ هیهات است از پیکان زداید خون گرم باده چون آرد به حال خود دل افسرده را؟

5 از ترشرویان شود ماتم سرا دارالسرور ره مده رضوان به جنت زاهد دلمرده را

6 باعث آرامش دل گشت صائب خط یار توتیای چشم باشد خاک، طوفان برده را

شعر روز

1 نهشت شرم رخ از گوشه نقاب نمایی نشد که گوشه کاری به آفتاب نمایی

2 هوا چو ابر شود شیشه را به جلوه درآور مباد دختر رز را به آفتاب نمایی

شعر روز

1 فغان‌ گل می‌کند هرگه به ‌وحشت‌ گام بردارم سر دامان کوه از دلگرانی برکمر دارم

2 از این دشت غبار اندود جز عبرت چه بردارم شرارم‌، چشم بر هم بستنی زاد سفر دارم

3 محبت تاکجا سازد دچار الفت خویشم به رنگ رشتهٔ تسبیح چندین رهگذر دارم

4 مده ای خواب چون چشمم فریب بستن مژگان کزین بالین پر پرواز دیگر در نظر دارم

5 حیا چون شمع می‌پردازدم آیینهٔ عزت درین دریا به قدر آب گردیدن گهر دارم

6 نمی‌گردد فلک هم چاره تعمیر شکست من به رنگ موی چینی طرفه شامی بی‌سحر دارم

شعر روز

1 ازمی شوق جمال روی جانان همچو من مست و لایعقل بعالم کم توانی یافتن

2 میزند برجان و دل هر دم دو صد تیر جفا ترک چشم مست خونخوار پرآشوب فتن

3 رخت جان و دین و دنیا را بغارت می برد چون سپاه عشق در ملک دل آرد تاختن

4 ای دل ار معشوق جوئی دین و دنیا را بباز شرط راه عشق باشد هرچه داری باختن

5 نور ایمان جهان افروز خورشید رخش گشت پنهان در نقاب کفر زلف پرشکن

6 پرده از رخ برفکن بنما به مشتاقان جمال در نقاب زلف تا کی روی پنهان داشتن

شعر روز

1 چو خیزی از سر شهرت سریر سلطانی است چو نام حلقه شود، خاتم سلیمانی است

2 چه تن به بستر دولت دهی؟ که عاقل را به دیده دولت بیدار، خواب شیطانی است

3 به چر خ سوده، سر قصر دولتی هرجا کشیده گردن و در انتظار ویرانی است

4 دهد ضعیف نوازی، جلای دیده دل به حال مور نظر، سرمه سلیمانی است

5 طریق صحبت اهل زمانه گر این است ز هم چو ریخته شد اجتماع، مهمانی است

6 علایق، از ره دین، پای بند سالک نیست نه رشته مانع در ثمین ز غلتانی است

شعر روز

1 این زمین و آسمان ملک خداست این مه و پروین همه میراث ماست

2 اندرین ره هر چه آید در نظر با نگاه محرمی او را نگر

3 چون غریبان در دیار خود مرو ای ز خود گم اندکی بیباک شو

4 این و آن حکم ترا بر دل زند گر تو گوئی این مکن آن کن ،کند

5 نیست عالم جز بتان چشم و گوش اینکه هر فردای او میرد چو دوش

6 در بیابان طلب دیوانه شو یعنی ابراهیم این بتخانه شو

محبوب ترین شاعران

حافظ شیرازی

( 674 اثر)
قرن : 8

سعدی شیرازی

( 2081 اثر)
قرن : 7

خیام نیشابوری

( 366 اثر)
قرن : 5

نظامی گنجوی

( 406 اثر)
قرن : 6

شهریار

( 192 اثر)
قرن : 14

سنایی غزنوی

( 1818 اثر)
قرن : 5

ایرج میرزا

( 228 اثر)
قرن : 14

عطار نیشابوری

( 5108 اثر)
قرن : 6

پروین اعتصامی

( 227 اثر)
قرن : 14