شعر نوش | شعر کهن، شعر نو

شعر امروز
شعر روز

1 گفت: نور آسمانست و زمین وصف حق را رحمة للعالمین

2 این روایت را که داند؟ راهرو وین هدایت را که بیند؟ راه بین

3 گرنه ای محجوب، استعجاب چیست؟ نور حق بین در مکان و در مکین

4 کی بدی ادراک در سمع و بصر؟ گر نبودی نور حق در ما و طین؟

5 بر نیفشاند کسی دستی بوجد تا نیاید دست او در آستین

6 گر نبودی نور حق در آب و خاک صورت معنی نبودی مستبین

شعر روز

1 ای رخت آیت حسن و دهنت لطف خدای به حدیثی بگشای آن لب و لطفی بنمای

2 خانه تست دل و دیده ز باران سرشک اگر این خانه چکد آب در آن خانه در آی

3 شد ز نظارگیان خانه همسایه خراب به من با تو که فرمود که بر بام برآی

4 زاهد شهر بخشکیست ز چوبی کمتر که چو نعلین نمالیده بروی آن کف پای

5 گفته بودی که شبی باده خورم با تو بیا همچو پیمان من و وعده خود دیر میای

6 روز باران سرشکم مرو از خانه به باغ که رود پای تو چون سرو فرو در گل و لای

شعر روز

1 غبار غم به می از جان غم پرور نمی خیزد به شستن از گهر گرد یتیمی بر نمی خیزد

2 فغان بی اثر در سینه عاشق نمی باشد ازین فولاد یک شمشیر بی جوهر نمی خیزد

3 غریبی رتبه اهل سخن را می کند ظاهر که تا در بحر باشد، نکهت از عنبر نمی خیزد

4 به زیر کوه غم دل همچنان بیطاقتی دارد سبکباری ازین کشتی به صد لنگر نمی خیزد

5 امید رستگاری نیست بی افتادگی، اما کسی کز طاق دل افتاد هرگز برنمی خیزد

6 نگردد پرده دار خبث باطن جامه زرین نجاست از نهاد سگ به طوق زر نمی خیزد

شعر روز

1 به خون تپیده ز بازوی قاتلی تن من که منتی است ز شمشیر او به گردن من

2 فرشته سینه سپر می‌کند چو از سر ناز سوار می‌گذرد ترک ناوک‌افکن من

3 اگر تجلی آن ماه سبز خط این است بهل که برق بسوزد تمام خرمن من

4 سؤال کردم ازو فتنه در حقیقت چیست جواب داد که رمزی ز چشم پر فن من

5 چگونه پای توانم کشید از آن سر کوی کنون که دست محبت گرفته دامن من

6 چنان ز دوست ملولم که گر حدیث کنم هزار ناله برآید ز قلب دشمن من

شعر روز

1 ز بهر غیرت آموخت آدم اسما را ببافت جامع کل پرده‌های اجزا را

2 برای غیر بود غیرت و چو غیر نبود چرا نمود دو تا آن یگانه یکتا را

3 دهان پر است جهان خموش را از راز چه مانع‌ست فصیحان حرف پیما را

4 به بوسه‌های پیاپی ره دهان بستند شکرلبان حقایق دهان گویا را

5 گهی ز بوسه یار و گهی ز جام عقار مجال نیست سخن را نه رمز و ایما را

6 به زخم بوسه سخن را چه خوش همی‌شکنند به فتنه بسته ره فتنه را و غوغا را

شعر روز

1 آن تُرک پری چهره که دوش از بَرِ ما رفت آیا چه خطا دید که از راهِ خطا رفت؟

2 تا رفت مرا از نظر آن چشمِ جهان بین کس واقفِ ما نیست که از دیده چه‌ها رفت

3 بر شمع نرفت از گذرِ آتشِ دل، دوش آن دود که از سوزِ جگر بر سر ما رفت

4 دور از رخِ تو دم به دم از گوشهٔ چشمم سیلابِ سرشک آمد و طوفانِ بلا رفت

5 از پای فتادیم چو آمد غمِ هجران در درد بمردیم چو از دست دوا رفت

6 دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت عمریست که عمرم همه در کارِ دعا رفت

شعر روز

1 چه باده غنچه این باغ در سبو دارد؟ که هر نواطلبی برگ عیش ازو دارد

2 نمی توان به اثر از بهار قانع شد وگرنه سنبل و گل آب و تاب ازو دارد

3 وضوی عشق همین دست شستن از دنیاست به آبرو بود آن کس که این وضو دارد

4 چو عنکبوت ترا کار ریسمان بازی است دل تو تا رگ خامی ز آرزو دارد

5 سخن ز راه نر بی غبار می خیزد وگرنه طوطی ما راه گفتگو دارد

6 ز خود برون شدن ما به جوش دل بسته است ز چشمه قوت رفتار آب جو دارد

شعر روز

1 ای صاحبی که از شرف مدح ذات تو هر دم چو آفتاب ز موج سماروم

2 چون جمله اهل فضل ز جود توشا کردند پس من شکسته دل ز جنابت چرا روم

3 یا داد من بده به طریقی که دیده‌ام یاره به من نمای بگو تا کجا روم

4 هر کس رضای خویش کند حاصل از کفت آخر روا مدار که من بی رضا روم

5 واجب چنان کند بدین آب و این قبول یکبارگی به .... وا روم

محبوب ترین شاعران

حافظ شیرازی

( 674 اثر)
قرن : 8

سعدی شیرازی

( 2081 اثر)
قرن : 7

خیام نیشابوری

( 366 اثر)
قرن : 5

نظامی گنجوی

( 406 اثر)
قرن : 6

شهریار

( 192 اثر)
قرن : 14

سنایی غزنوی

( 1818 اثر)
قرن : 5

ایرج میرزا

( 228 اثر)
قرن : 14

عطار نیشابوری

( 5108 اثر)
قرن : 6

پروین اعتصامی

( 227 اثر)
قرن : 14