خم دو طره طرار یار یکدله بین
بپای دل زخمش صد هزار سلسله بین
از آن کمند خم اندر خمش نخواهد رست
دلم ز بیدلی این صبر و تاب و حوصله بین
نگر قیامت از سرو قد و قامت او
دو صد قیامت و آشوب و سوز و ولوله بین
مکان خال بدنبال چشم و ابروی یار
مکین چون نقطه بائی بمد بسمله بین
بغمزه چشمش زد راه دل سپرد بزلف
شریک دزد نظر کن رفیق قافله بین
اگر اثر نکند آه دل مپرس چرا
میان آه و اثر صد هزار مرحله بین