مژگان او به دام نگاهم گرفته است از اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

مژگان او به دام نگاهم گرفته است

1 مژگان او به دام نگاهم گرفته است هرجا که می روم سر راهم گرفته است

2 آیم به کار دل همه گر روز محشر است خونها که خورده است گواهم گرفته است

3 عشق خجل ز مسجد و میخانه کرده است گاهی به راه و گه به نگاهم گرفته است

عکس نوشته
کامنت