که از جمالالدین عبدالرزاق اصفهانی مقطع 1
1. که خواستم از تو زابلهی من
گفتی که رهیم نیست اینجا
1. که خواستم از تو زابلهی من
گفتی که رهیم نیست اینجا
1. من عجب دارم همی از شاعران
تا چرا گویند راد است آفتاب
1. چیست آن آتش با گونه آب
سربسر پر در و لولوی خوشاب
1. هست سوگندم بنام آنکه هست
پیش علمش ذره همچون آفتاب
1. دوستی دی سخنی خوش میگفت
دوستی کو بسخن استادست
1. ای کریمی که دام منت را
کرم و بخشش تو دانه ماست
1. بخدای قدیم و قادر و حی
که جز او حی جاودانی نیست
1. بخدائی که هر که بنده اوست
در دو عالم حقیقت آزادست
1. از من اکنون هرکسی را آرزوی مدحتست
رایگان بیآنکه بر من هیچ کس را نعمتیست
1. با چنین کوتهی و مختصری
از تو این کبر و عجب بوالعجبیست
1. بر چو من بنده گر قیامی کرد
آنکه مطلق جهان مستوفاست
1. بخدائی که رازهای ضمیر
پیش علمش برهنه و فاشست