1 ای لقای تو عید اهل کرم عید اضحی ترا همایون باد
2 گوش این چرخ از مناقب تو چون صدف پرز در مکنون باد
3 رایت قدر تو چو همت تو از خم هفت چرخ بیرون باد
4 دست خصمت بتیغ گشته قلم پشت او از شکستگی نون باد
1 یک قطعه سوی بنده فرستاد مجددین کان را بصد قصیده نشاید جواب کرد
2 معنی روشن وی و الفاظ عذب وی آنکرده با سخن که بسنگ آفتاب کرد
3 خط شریف او بنکوئی چوآن نگار کاندر بهار تازه بصحرا سحاب کرد
4 تشویر خوردم الحق و چونان خجل شدم کز شرم خاطرم رخ از و در نقاب کرد
1 بخدائی که چنبر گردون حلقه میم ملک او آمد
2 برسولی که مصحف و تنزیل بدل پاک او فرو آمد
3 که اگر بی شما مرا در چشم هیچ نیکوئیی نکو آمد
1 آدمی زینجا نخواهد برد هیچ گر سکندر گردد و قارون شود
2 در جهان دیدی که چون آمد نخست همچنان کامد چنان بیرون شود
1 سلام من برسان ای نسیم باد صبا بدان دیار که آنجا مقام یار منست
2 نیازمندی من عرضه ده بحضرت یار چنانکه لایق این عهد استوار منست
3 و گر ملول نگردد بگویش آهسته که در فراق رخت زیستن نه کار منست
1 ای کریمی که در جهان کرم بخشش بی ریات عادت و خوست
2 میزبانی است تازه روی گفت که همه پشت گرمی من ازوست
3 پشتم از خدمتت دوتاست چرا رشتهای امید من یکتوست
4 لیکن از جان و تن همیکاهم از بسی طعنه های دشمن و دوست
1 از من اکنون هرکسی را آرزوی مدحتست رایگان بیآنکه بر من هیچ کس را نعمتیست
2 این قدر یارب ندانند آنچه ایشان میکنند خامشی در حق ایشان بهترینم مدحتیست
3 راستی با این تفضلها و این انعامها هر کرا هجوی نگفتم بر وی از من منتیست
1 ای کریمی که در جهان کرم کس چو تو صدر بنده پرور نیست
2 مثل طبع تو هیچ دریا نی همچو رای تو هیچ اختر نیست
3 بکرم یک دو لفظ من بشنو ور چه وقت صداع چاکر نیست
4 پار تشریف بنده فرمودی که ازان خلعتی نکو تر نیست
1 بر چو من بنده گر قیامی کرد آنکه مطلق جهان مستوفاست
2 من بدین مکرمت بزرگ شدم وز بلندی قدر او بنکاست
3 نکته دیگرست اینجا خرد که بدان نکته آن قیام رواست
4 من بقد حقیر یأجوجم بمن از بهر آن جهان برخاست
1 ای کریمی که دام منت را کرم و بخشش تو دانه ماست
2 بهمه وقت چون فرو مانیم کف زربار تو خزانه ماست
3 گر بخدمت همیرود تقصیر عفو و حلمست کان بهانه ماست
4 از تو ما را شکایتیست لطیف وان نه از تست از زمانه ماست