هر که او نقص دیگری از شاه نعمتالله ولی قطعه 61
1. هر که او نقص دیگری گوید
شک ندارم که نقص او باشد
...
1. هر که او نقص دیگری گوید
شک ندارم که نقص او باشد
...
1. جان جاهل به مرغکی ماند
که گرفتار در قفس باشد
...
1. بلبل گلستان معشوقم
من ازین گلستان نخواهم شد
...
1. ساقی باید که می ببخشد
رندی باید که می بنوشد
...
1. ما چو حلوایی و حلوا یار ماست
صحن ما را پر ز حلوا کردهاند
...
1. آنکه حق را به خویشتن بیند
عارفان عارفش نمیدانند
...
1. ای که پرسی ز حال میر تمور
با تو گویم که حال او چون بود
...
1. موجود منقسم به دو قسم است نزد عقل
یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود
...
1. در نی نیزه بین که رفعت او
با تو گویم چنانکه میباید
...
1. آفتابی تو و ما سایهٔ تو
احول است آن یکی را به دو دید
...
1. در آینهٔ وجود حادث
انوار قدیم می توان دید
...
1. دل جام جهان نمای عشق است
بنگر که به تو تو را نماید
...