1 در مرتبه ای جسمست در مرتبه ای روحست در مرتبه ای جان است در مرتبه ای جانان
2 در مرتبه ای جام است در مرتبه ای باده در مرتبه ای ساقی در مرتبه ای رندان
3 در مرتبه ای شاه است در مرتبه ای درویش در مرتبه ای بنده در مرتبه ای سلطان
4 در مرتبه ای فرعون در مرتبه ای موسی در مرتبه ای کفر است در مرتبه ای ایمان
1 تا اعتباری کردهام این سایه و آن آفتاب از اعتبار خویشتن بودم یکی و دو شدم
2 چون در حقیقت ذات من هرگز نمیگردد ز جا چون نامدم از هیچ جا آخر نگویی چو شدم
3 ما را اگر داری نظر در موج و در دریا نگر چون او من است و من ویم هرگز نگویم او شدم
4 در شش جهت گشتم بسی در آرزوی روی او تا یک جهت گردیده ام آسوده از شش سو شدم
1 گر چهل صبح از سر اخلاص مخلصی گرد عاشقان گردد
2 چشمهٔ حکمت ای برادر من از دلش بر زبان روان گردد
1 حق تعالی وجود انسانی به کمال و جمال خود پرورد
2 از چنان نطفهای که می دانی این چنین یوسفی پدید آورد
3 از همه برگزید انسان را این عنایت ببین که با ما کرد
1 فیضی که به تو رسید از ما آن رحمت حق شناس ما را
2 تو نیز رسان به دوستانت اسرار معانیش خدا را
1 آفتابی تو و ما سایهٔ تو احولست آنکه یکی را به دو دید
2 روی او نور هم از روی تو یافت چشم تو سرمه به چشم تو کشید
3 این چنین خوش سخن مستانه در خرابات که گفت و که شنید
1 هر چه بینی نعمت الله بود به از این خود حکایتی نبود
2 ذوق ما را چو غایتی نبود بحر ما را نهایتی نبود
3 که شنیده ولی سرمستی همچو او در ولایتی نبود
4 گفتهٔ عارفان به جان بشنو به از این خود حکایتی نبود
1 آب ماهان که خاک بر سر او همچو آب زلال کی باشد
2 در دو عالم به جز یکی نبود حضرتش را مثال کی باشد
1 من طالب او چگونه باشم گر حضرت او مرا بجوید
2 از ذوق سخن کجا توان گفت گر او با ما سخن بگوید
1 در نی نیزه بین که رفعت او با تو گویم چنانکه میباید
2 روید او و زیاده میگردد بند بر بند او بیفزاید
3 تا شود نیزهای بدان رفعت که از او کارهای نیک آید
4 آدمی اینچنین شود عالی عالم است آنکه فهم فرماید