1 نعمتاللّهم وز آل رسول حد کس نیست دانش حدم
2 نسبت شعر و شاعری بر من همچو ابجد بود بر جدم
3 می خورم جام می ز کد یمین خوش حلال است حاصل کدم
4 همچو بحر محیط در جوشم گاه در جزر و گاه در مدم
1 پیوسته شکسته باش چون ما کو کار شکستگان برآرد
2 مائیم و دلی شکسته چون یار پیوسته شکسته دوست دارد
1 کفر سر زلف بت به دست آر کایمان محققانه این است
2 گفتم که ز باده توبه کردم مشنو که مرا نشانه این است
3 مائیم مدام در خرابات فردوس منست خانه این است
4 زد ناوک عشق بر دل من گفتا که مرا بهانه این است
1 کار عالم به پختگی باشد شیخ ما بین که خام میگردد
2 جل سیاهی که دل سیاه کند گرد عبدالسلام میگردد
1 روی غیری ندیده دیدهٔ ما غیر چون نیست دیده چون بیند
2 لیس فی الدار غیره دیار چشم ما نور او به او بیند
1 پیش ازین گر مرا حجابی بود شکر گویم که آن حجاب نماند
2 بود گنجی درین خرابهٔ تن گنج باقیست گر خراب نماند
3 آفتابی ز چشم پنهان شد تا نگوئی که آفتاب نماند
4 میکده باقی است و خم پر می جام بشکست نه شراب نماند
1 گفته بودم تو را که گندم کار چون تو جو کاشتی برو به درو
2 هر چه کاری بدان که برداری خواه گندم بکار و خواهی جو
3 تخم نیکی بکار و بد بگذار به سخن های نیک ما بگرو
4 نیک و بد هر چه می کنی یابی سخن بد مگو و هم مشنو
1 در خواجه باغ صبحگاهی بنمود جمال خویش آن ماه
2 دیدم دو جهان چو یک درختی بر هر برگی نوشته الله
3 آن برگ درخت و میوه اش بود میراث حلال نعمت الله
1 بر در غیر می روی حیف است به عدم می روی چه آری هیچ
2 ای که گوئی که سیم و زر دارم چون بمیری بگو چه داری هیچ
3 عمر عاشق خوشست با معشوق عمر بی او اگر گذاری هیچ
4 ای که گوئی که مانده ام صد سال نفسی چند می شماری هیچ
1 در خرابات رند و سرمستم عاشقانه مدام می یابم
2 خم می گیر و بر سر من ریز کیسهٔ زر بریز در پایم
3 از خدا خوش فراغتی خواهم تا زمانی از او بیاسایم
4 غیر او در نظر نمی آید چون به نور خدای بنمایم