1 هیچمان از کسی دریغی نیست آنچه داریم در ضرردان است
2 باز بنیاد عشق نو کردیم با حریفی که جان جانان است
3 باز زُنار عشق بر بستیم قصهٔ ما چو شیخ صنعان است
4 باز یوسف به مصر دل بنشست فارغ از جاه و بند و زندان است
1 جام بی می کی دهد ذوق ای پسر تا نگردد جام با می متحد
2 ساقی ار بخشد تو را خمخانه ای نوش می فرما و می گو رب زد
3 گرم باش و آتشی خوش برفروز تا نگردی هم چو آب منجمد
4 لیس فی الدارین غیری یا حبیب لیس مثلی کیف ضدی این و ند
1 ساقی باید که می ببخشد رندی باید که می بنوشد
2 تشریف شریف می دهد شاه عبدی باید که آن بپوشد
1 ملک و ملکوت هر دو انسان او مظهر جملهٔ صفات است
2 مستکمل ذات او صفت نیست مستکمل آن صفات ذات است
1 از صد هزار سالک فردی رسد به آنجا فردی رسد به آنجا از صد هزار سالک
2 با ذات حضرت او غیری چه کار دارد اعیان و جمله اسما در ذات اوست هالک
1 نیک و بد را به لطف خود بنواز آنگهی خوش بزی و خوش می رو
2 این نصیحت قبول اگر نکنی بگذر از این فقیر و خوش می رو
3 دست ریش دنیی دون زن دم خر را بگیر و خوش می رو
1 تو گر جمعیتی خواهی طلب کن از درون خود که از بیرون نمیخیزد به جز گرد پریشانی
2 بخوان خود را ز کج رفتن دگر قرآن مخوان هرگز که خود را بازخوانی به که قرآن جمله برخوانی
1 لفظ الف و دو لام و یک ها اسمی است از آن تو اسم دریاب
2 این صورت او و اوست معنی مانندهٔ روح و جسم دریاب
3 دریاب رموز اسم اعظم آن گنج در این طلسم دریاب
4 در ظاهر و باطنش نظر کن عارف شو و هر دو قسم دریاب
1 نود و هفت سال عمر خوشی بنده را داد حی پاینده
2 گر چه امسال هست سال قران تا چه آید ز سال آینده
3 نعمت الله خدا به ما بخشید ساز ما را نواخت سازنده
4 ز آفتاب جمال او ذرات ماه رویند دل نوازنده
1 خطی کو را نه حسن است و نه ترتیب نه در اعراب او فتح است و نه ضم
2 همه تفصیل او اجمال تحقیق همه توحید او تحقیق اعظم
3 کسی برخواند این خط معما که در عالم نه خود بیند نه عالم
4 نه آغارش شود مانع نه انجام نه ابلیسش حجاب آید نه آدم