1 خلق حسن باشدش هر که حسینی بود هر که حسینی بود خلق حسن باشدش
2 میل به من باشدش هر که شناسد مرا هر که شناسد مرا میل به من باشدش
3 نیک سخن باشدش هرکه لسان ویست هر که لسان ویست نیک سخن باشدش
4 گر غم زن باشدش مرد نباشد تمام مرد نباشد تمام گر غم زن باشدش
1 بنمود جمال او به خوابم گفتم باشد مگر جمالش
2 بیدار شدم ز خواب مستی نه نقش بماند نه خیالش
3 نه من ماندم نه غیر او هم او ماند و کمال پر کمالش
4 از ما اثری نماند با ما با او نبود کسی مجالش
1 ساقی اگر باده از آن خم دهد خرقهٔ صوفی ببرد می فروش
2 مطرب اگر پرده ازین ره زند باز نیایند حریفان به هوش
1 همه عالم چو سایه سجده کنان اوفتاده به خاک درگاهش
2 همه منقاد امر او باشند هر که باشد گدا و هم شاهش
1 هر کجا محدثی بود بی شک افتقارش بود به محدث خویش
2 یک وجود است مظهر عالم مظهرش صد هزار باشد بیش
1 از صد هزار سالک فردی رسد به آنجا فردی رسد به آنجا از صد هزار سالک
2 با ذات حضرت او غیری چه کار دارد اعیان و جمله اسما در ذات اوست هالک
1 سوی اللّه چیست ای صوفی صافی نتوان یافت بی وجود کمال
2 هست عالم همه خیال وجود وز تجلی اوست بود خیال
1 علماء رسوم می بینم همه را علم هست و نیست عمل
2 روز و شب عمر خویش صرف کنند در پی قال و قیل و بحث و جدل
3 همه تجهیل هم کنند تمام بله تکفیر یکدگر به مثل
4 عامیان عالمان چنان بینند لاجرم کار دین بود به خلل
1 چون کمال همه بود به وجود نتوان یافت بی وجود کمال
2 هست عالم همه خیال وجود وز تجلی اوست بود خیال
1 موج و بحر و حباب قطره تمام همه در عین ماست مستهلک
2 ما فقیریم و هم غنی ز همه همچو ما خود کجاست مستهلک
3 در محیطی که نیست پایانش سد هر دو سراست مستهلک