1 هر کجا محدثی بود بی شک افتقارش بود به محدث خویش
2 یک وجود است مظهر عالم مظهرش صد هزار باشد بیش
1 موئی به میان ما نگنجد سلطان چه بود گدا نگنجد
2 گوئی که بلای عشق آمد خوش باش که آن بلا نگنجد
3 دُردی کش کوی می فروشم درمان چه بود دوا نگنجد
1 مائیم حضور نعمت الله رویش بنگر که نیک پیداست
2 در آینهٔ تمام اشیا تمثال جمال او هویداست
3 در دیدهٔ مست ما نظر کن رویش بنگر که نیک پیداست
1 پرسند ز من چه کیش داری ای بی خبران چه کیش دارم
2 از شافعی و ابوحنیفه آئینهٔ خویش پیش دارم
3 ایشان همه بر طریق جدند من مذهب جد خویش دارم
4 در علم نبوت و ولایت از جمله کمال بیش دارم
1 ار قضای خدای عزوجل حی قیوم و قادر و سبحان
2 نیم ساعت گذشته بود از روز روز آدینه در مه شعبان
3 یازدهم بود وقت ماه شریف ماه در حوت و مهر در میزان
4 پنج و هفتاد و هفتصد از سال رفته در کوبنان که ناگاهان
1 گر سبوئی شکست یا جامی حضرت عشق تا ابد ساقی است
2 چشم و گوش ار نماند باکی نیست بصر و سمع دائما باقیست
1 هر که با رند مست بنشیند لاجرم رند مست برخیزد
2 دیگران از شکست بنشینند زلف او از شکست بر خیزد
3 هر که با بنگیان نشیند او بنگی زشت کست برخیزد
4 جام می را بگیر و خوش می نوش گر تو را آن ز دست برخیزد
1 ای جان پدر به حال ما رحمی کن زیرا بی تو تمتعی از جان نیست
2 بسیار فراق تو کشیدم اما زین بیش مرا تحمل هجران نیست
3 ملک و ملکوت تخت سلطانی ماست مخصوص به شهر یزد یا کرمان نیست
4 بگذر ز خرابهٔ جهان جان پدر آن گیر که این جهان همه ویران نیست
1 منم که همت من جز خدا نمی جوید خوش است همت عالی که باد پاینده
2 هزار مطرب عشاق را نوا سازم چو ساز ما بنوازد به لطف سازنده
3 به هر طرف که نظر می کنم به دیدهٔ خود هزار آینه بینم یکی نماینده
4 تو راست گوشهٔ عقل و مراست خلوت عشق توراست خطهٔ دارا مراست دارنده
1 چو پادشاه در عالم گدای حضرت اوست گدای حضرت او باش و پادشاهی کن
2 چو در طریق مروت موافقت شرط است مکن مخالفت او و هر چه خواهی کن
3 به نزد اهل ارادت ، توئی مناهی تو است رضای او طلب و توبه از مناهی کن
4 اگر امید نداری به صبح روز وصال می شبانه خورد و خواب صبحگاهی کن