راستی کن که مرد از شاه نعمتالله ولی قطعه 37
1. راستی کن که مرد کج رفتار
در ره او به منزلی نرسد
1. راستی کن که مرد کج رفتار
در ره او به منزلی نرسد
1. توبه از توبه می کنم ای دوست
توبهٔ خوب ما همین باشد
1. شاه عالم پناه دانی کیست
آنکه سلطان انس و جان باشد
1. آب ماهان که خاک بر سر او
همچو آب زلال کی باشد
1. شیخ الاسلام احمد جامی
که دم مرده از دمش حی شد
1. هر کمالی که هست در عالم
از خلیفه بجو که می داند
1. روی غیری ندیده دیدهٔ ما
غیر چون نیست دیده چون بیند
1. پیوسته شکسته باش چون ما
کو کار شکستگان برآرد
1. من طالب او چگونه باشم
گر حضرت او مرا بجوید
1. مگر منعم بگوید شکر نعمت
و گر نه مفلس مسکین چه گوید
1. نسب بی حسب چنان نبود
به حسب خود نسب به کار آید
1. ای که پرسی ز حال میر تمور
با تو گویم که حال او چون است