-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خانهای کز نور حسن او مصفا میشود حلقه بیرون در محو تماشا میشود
2 هر طلسمی را به نام باددستی بستهاند چشم یعقوب از نسیم پیرهن وامیشود
3 شرط قطع وادی هستی مجرد گشتن است زور میآرد به ره رهرو چو تنها میشود
4 میزند غیرت نمک بر دیده خونبار من در سر هرکس که شور عشق پیدا میشود
5 چون نگرداند رخ از تیغ شهادت مردهدل؟ زشت با آیینه چون شد چهره، رسوا میشود
6 خودنمایی کار ما را در گره انداخته است قطره چون برداشت دست از خویش دریا میشود
7 صد تماشا هست در پوشیدن چشم از جهان وای بر چشمی که غافل زین تماشا میشود
8 میزند خود را به ساحل، بازمیگردد به بحر از محیط عشق هر موجی که پیدا میشود
9 میفتد در رشته جان صد گره از پیچ و تاب صائب از زلف سخن تا یک گره وامیشود