ز کویت رفتم و الماس طاقت بر جگر بستم از صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

ز کویت رفتم و الماس طاقت بر جگر بستم

1 ز کویت رفتم و الماس طاقت بر جگر بستم تو با اغیار خوش بنشین که من بار سفر بستم

2 همان بهتر که روگردان شوم از خیل مژگانش به غیر از خون دل خوردن چه طرف از نیشتر بستم

3 به هر چوب قفس پیوند دیگر بود بالم را به زور این قوت پرواز را بر بال و پر بستم

عکس نوشته
کامنت