20 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اثیر اخسیکتی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اثیر اخسیکتی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار اثیر اخسیکتی

1 آنم که زین بر اسب تمنا نهاده‌ام تا لاجرم، چو باد سوار و پیاده‌ام

2 افتاده‌ام چو مشک بر آتش به جرم آنک در بر هزار نافه خاطر گشاده‌ام

3 لرزنده‌ام ز جنبش هر باد و بر حقم زیرا چو شمع مجلس شاهان ستاده‌ام

4 مفلس شدم ز سیم، بماند این یک از هنر صد کنج در خزانه خاطر نهاده‌ام

1 ای به هلاک جان من، عشق تو را کفایتی رخصت خون خلق را، حسن تو محکم آیتی

2 شحنه خاص توست غم، وز کف ریش خشک او جان ببرم بشرط آن، کز تو بود حمایتی

3 گوش تو تنک بار تر، از دهنت چو بشنود غصه ی هر حکایتی، قصه ی هر شکایتی

4 گشت مسلمت جهان از پی فتنه هر زمان گرد میار لشگری، بر مفراز رایتی

1 چیست، شرط عاشقان با بینوائی ساختن سلطنت را خاک نعلین گدائی ساختن

2 نرد خدمت باختن، با یار و پس در دست او خوش حریفی پیشه کردن بادغائی ساختن

3 تک سواره پادشاه کشور جان شو چو خضر بر سکندر نه صداع پادشائی ساختن

4 کی فرود آید دلی، کان برتر از کیهان بود هر دو روزه آلت کیهان خدائی ساختن

1 تهمت اشکم چو پیدا میشود عشق رخ پوشیده رسوا میشود

2 زودش اندر خاک پنهان میکند آن نشان بر هرکه پیدا میشود

3 هر شب از بس دُر که بارد چشم من دامن آفاق دریا میشود

4 گه گهی صبرم بدادی یاوری آه کاکنون رشته یکتا میشود

1 بهر کژم که نهی نقش خویش می بینم نه آن حریفم لیکن که مهره برچینم

2 گرفت دستخوشم، عشوه وصال تو لیک بدست نامد خوش خوش ز پای ننشینم

3 بر آن دلم که نبینم بچشم روی صلاح که من صلاح دل خود در این نمی بینم

4 بخون خانم تر میکند غمت شمیشر نکرده خشک نمد زین، زعارت و، تینم

1 ای بر گشاده دست به بیداد عاشقان بر چرخ میرود ز تو فریاد عاشقان

2 سلطان محنت تو، خرابی همی کند در دل، کدام دل، ستم آباد عاشقان

3 هان، تا من غریب فراموش کی شوم روزی که آیدت بجفا، یاد عاشقان

4 با عاشقان هر آنچه بتر میکند غمت گوئی که در بدی است، به افتاد عاشقان

1 امید وصل غم روز هجر چون شب شمع ز سوز سینه لبم خشک و دیده تر دارد

2 امید وصل ز دل پرس و درد هجر زجان که هر کسی ز غم خویشتن خبر دارد

3 بذوق جان سخن تلخ تو خوش است زقند از آنکه بر لب شیرین او گذر دارد

4 اگرچه بس خوش و شیرین بود شکر لیکن حلاوت لب تو لذت دگر دارد

1 ما مانده ایم و جانی، در دست غم بمانده از عمر بیش رفته، از صبر کم بمانده

2 در دل شرر فتاده بر مغز تف رسیده از روی آب رفته در دیده نم بمانده

3 از سر گذشت کردون سر برخط حوادث نالان و اشک ریزان همچون قلم بمانده

4 با این دو روزه هستی، بنشسته تن ولیکن از لذت فراغت دل با عدم بمانده

1 از دل گره غم تو بگشادم سودای تو از دماغ بنهادم

2 برمن دگری گزیده ئی شاید او را بتو و تو را باو دادم

3 عمری است که خاک تو همی بوسم معلومم شد کنون که بربادم

4 یک چند زجور تو برآسایم گر دولت عافیت دهد دادم

1 پیمان شکنا بر سر پیمانت نمی بینم طغرای وفا بر سر فرمانت نمی بینم

2 از تو کله ها دارم در خون دل آغشته تا عرضه کنم بر تو خندانت نمی بینم

3 از غایت حسن تو در غیرت چشم خود پیدات نمی یابم پنهانت نمی بینم

4 گرچه ز تو میگویم در گفت نمی آئی ورچه بتوام زنده چون جانت نمی بینم

آثار اثیر اخسیکتی

20 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اثیر اخسیکتی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اثیر اخسیکتی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی