دگر بار ای دل سنگین فتادی از اثیر اخسیکتی غزل 156
1. دگر بار ای دل سنگین فتادی
عنان در دست بد عهدی نهادی
1. دگر بار ای دل سنگین فتادی
عنان در دست بد عهدی نهادی
1. دیدی چگونه ما را، بگذاشتی و رفتی
بی موجبی دل از ما، برداشتی و رفتی
1. والله که به بیباکی، ناموس جهان بردی
حقا که به چالاکی، آرام روان بردی
1. دل ببری، تن بزنی، اینت بلائی که توئی
شوخ رگی، سخت دلی سست وفائی که توئی
1. ای پشیمان شده ز دلداری
عهد نو کرده با جگرخواری
1. من تنگدل و تو تنگ خوئی
من خوب سخن، تو خوبروئی
1. ای عهد تو جمله نانمازی
مهر تو چو صبر من مجازی
1. جانم فدای توست، که جانان من توئی
شمع وثاق و تازه گلستان من توئی
1. تو که از درد سری آه کنی
چه حدیثی سر این راه کنی
1. ای دل آخر تا کی این دیوانگی
هر زمانی با منت بیگانگی
1. کژ نهادی کُله، چه سرداری
بجز آن کم ز پای برداری
1. زلف چون بر عذار میفکنی
لیل را در نهار میفکنی