1 مدامم ده، که ایامم مدام است شکار عیش را، ایام دام است
2 بیاور باده ئی، کز وی دو قطره خرابی دو عالم را تمام است
3 چه در بند حریفی، باده را باش حریفی باده ات آسوده جام است
4 ز هشیاری به مستی، راه دور است ز مستی تا بهشیاری، دو گام است
5 اگر عقل است بر جانت عقال است واگر شرع است بر طبعت زمام است
6 کسی کاین بندها بگشاید از تو نه پیوندی در او، گوئی حرام است
7 ندانم، تا ورای سازگاری گناه باده ی مسکین کدام است
8 تو گر تندی ز نخوت، باده تند است تو گر رامی ز الفت، باده رام است
9 وگر جنسی همی جوئی موافق قدم در نه تو خامی، باده خام است
10 به می مطلق شود هر گاو اسیر است بمی بالغ شود هر گاو غلام است