20 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اثیر اخسیکتی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اثیر اخسیکتی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار اثیر اخسیکتی

1 مرغی یگانه بودم یاری بدستم آمد الحق شگرف صیدی، ناگه بدستم آمد

2 چون دید از جمالش چشمم گرفته مستی با غمزه معربد در چشم مستم آمد

3 تاراج طره او در هرچه بودم افتاد و آسیب غمزه او در هرچه هستم آمد

4 زنار بت پرستی بربست دل چونا گه از روی بت نکوتر یاری بدستم آمد

1 از نو، رقمی بر دل درویش کشیدم خط، بر خرد عافیت اندیش کشیدم

2 سودای تونا خوانده درآمد ز درجان در خانه دلی بود مرا، پیش کشیدم

3 تا راز تو در سرخی رخساره بپوشم بس خون که بچشم از جگر ریش کشیدم

4 دیدم که همه بی رقم درد تو صفرند منهم رقم درد تو بر خویش کشیدم

1 چون گشت رخ چمن دل آرای وقت است به عیش کن دلا، رای

2 بفزود جمال باغ، در ده آن انده کاه شادی افزای

3 آراسته شد ز گل در و دشت برخیز و صبوح را بیارای

4 آرایش جان می است و معشوق یکساعت از این دو، برمیاسای

1 با آنکه در میان دل آتش همی زنم چون عود، در میان نفس خوش همی زنم

2 بر من زمانه همچو قفس گشت جرمم آنک بلبل نهاد، زخمه دلکش همی زنم

3 گویم مگر، برون جهم از روزن عدم پروانه وار، بال در آتش همی زنم

4 مرکب زتازیانه چو طفلان وآنگهی لاف از سرای پرده و مفرش همی زنم

1 بی شب زلف تو سیه روزم خسته روزگار کین توزم

2 محرم بزم خوبی تو منم که بیک آه می بر افروزم

3 تا تو را حسن نیک میسازد چشم بددور، خوش همی سوزم

4 مرهمی نه، که بخت دلریشم چینه ئی ده، که بس نوآموزم

1 زلف چون بر عذار میفکنی لیل را در نهار میفکنی

2 چون لبت مست لطف میگردد باده را در خمار میفکنی

3 جانی آویخته است برفتراک تا نظر بر شکار میفکنی

4 هر کجا مهر در میان آمد خویشتن بر کنار میفکنی

1 چو من عادت چنین دارم که غم را شادی انگارم به بیماری چنان کآمد تو هم می‌دار تیمارم

2 به درد تازه هر ساعت مرا مشغول خود می‌کن از این بیکار کم داری دمی بیکار مگذارم

3 به یک غم ابلهی باشد که از عشق تو بگریزم چو یک غم بخشدم حالی غم دیگر طمع دارم

4 مرا گویی مراد خویشتن را می‌شناسی هی شناسم، یار بد مهری و دانی عاشق زارم

1 چون با غم تو قرار گیرم از هر دو جهان کنار گیرم

2 با بخت ز جیب سر بر آرم چون دامن آن نکار گیرم

3 وز مرتبه دست خود ببوسم کان طره مشکبار گیرم

4 بی محنتش ار، دمی بر آرم حقا، که نه در شمار گیرم

1 بدین جمال اگر تو را وفاستی همه جهان به مملکت تو راستی

2 وگر، به، سکه بودمی، شدی به دل که خطبه طرب به نام ماستی

3 خیالت اینکه حلقه باز می‌زند ور آمدی ز در گر آشناستی

4 بخواست دل به دام و بند و دل که جان فدای اوست کاشکی بخواستی

1 با آنکه بهشیاری همتات نمی افتد از نخوت و جباری بامات نمی افتد

2 آئی و رقیبانت آیند ز پیش و پس آخر شبی این بازی تنهات نمی افتد

3 بر سر بنهی دستی تا جان من مسکین چون زلف سرافکنده در پات نمی افتد

4 شب تیره دمی روشن من خالی و تو فارغ هان می فتدت در سر این تات نمی افتد

آثار اثیر اخسیکتی

20 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اثیر اخسیکتی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اثیر اخسیکتی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی