درد هجران تو را داغ جگر از اثیر اخسیکتی غزل 108
1. درد هجران تو را داغ جگر ساخته ام
گرد میدان تو را کحل بصر ساخته ام
1. درد هجران تو را داغ جگر ساخته ام
گرد میدان تو را کحل بصر ساخته ام
1. دوش با دوست محاکات بجان میگردم
نکته را راه به هنجار زیان میگردم
1. دلبری دارم که جان میخواهد از من، چون کنم
از سر جان برنشاید خاست، ای تن، چون کنم
1. همه عارض تو بینم، چو نظر بر آب دارم
همه چهره ی تو بوسم، چو بکف شراب دارم
1. مه را وجود گفتن با روی او نیارم
تشبیه شام بستن بر موی او نیارم
1. از دل گره غم تو بگشادم
سودای تو از دماغ بنهادم
1. دوش در عیش و عشرتی بودم
کز طرب تا بروز نغنودم
1. بی تو با یک دل، غم دل مانده ام
دست بر سر، پای در گل مانده ام
1. هرغم که دهد عشق تو من خار ندارم
بی تو علم الله که جز این کار ندارم
1. یا رب این من، غریب کم خطرم
که چو بخت اندر آمدی، زدرم
1. از نو، رقمی بر دل درویش کشیدم
خط، بر خرد عافیت اندیش کشیدم
1. کو محرمی که قصه تو در میان نهم
گوش سخن بگیرم و در یک کران نهم