1 کره مشک بر سمن چه زنی لشکر زنگ بر ختن چه زنی
2 چون ز لعل تو بوسه ئی طلبم بر شکر لولو عدن چه زنی
3 صد کریبان دریده است از تو چاک بر طرف پیرهن چه زنی
4 چون تو گوئی که جان نفس نزنم من چه گویم که بوسه تن چه زنی
1 به حق آنکه جز از تو، کسی گزیده نیم که در فراق تو یک لحظه آرمیده نیم
2 بریده شد رک جانم ز تیغ فرقت تو تو آن نگر که هنوز ازتو، دل بریده نیم
3 مباد بر رسن گیسوی تو دست نسیم اگر چو چنبر ابروت قد خمیده نیم
4 فلک ز دانه خال تو بی نصیبم کن اگر ز چنبر تو چون مرغ دل رمیده نیم
1 ای در دل و جان سواری تو شیران جهان شکان شکاری تو
2 در پای در آرد عافیت را بیداد بدستیاری تو
3 وی دشمن جان من جهانی جرمم همه دوستداری تو
4 عهدی است میان ما و لیکن موقوف بر استواری تو
1 جهان، جان فشاند چو روی تو بیند نه روی تو، گر خاک گوی تو بیند
2 نه بیند صبا رنگ گل با رخ تو وگر نیز، بیند به روی تو بیند
3 سمن زار جان، چون سحر خوش بخندد چو خورشید گلرنگ خوی تو بیند
4 دل و دیده را دایم این کار باشد که سوی تو پوید بسوی تو بیند
1 مه را وجود گفتن با روی او نیارم تشبیه شام بستن بر موی او نیارم
2 گفتم که خوانمش جان دل گفت آن تودانی من باری این دلیری با خوی او نیارم
3 خواند مر اسک خود وین طرفه تر که هرگز از بیم او چمیدن در کوی او نیارم
4 دریا کشم بساغر لیکن چو با وی افتم گربط شوم گذشتن از جوی او نیارم
1 وصل شک نیست که در می باید و ز میان هجر بدر می باید
2 نظر نا گذرانست بدوست لیک از بخت نظر می باید
3 خدمتی جان بر او بردم گفت به از این نقد دگر می باید
4 اگر از وصل سخن میگوئی سخن اینست که زر می باید
1 گر ز کوی عاشقانی، تا عدم هم خانه باش خویش خوش رویان شدی، با خویشتن بیگانه باش
2 گه سرای خاص را، چون عامیان دهلیز کن گه زبان عام را، چون خاصگان خانه باش
3 هر که را بر کوش زنجیری بود دیوانه شو هر که را بر پیشگه شمعی بود پروانه باش
4 در میان پاکبازان بر بساط انبساط گر همی خواهی که فرزینی شوی فرزانه باش
1 آن زلف مشوش بین در عنبر و بان منگر و آن قامت دلگش بین در سروروان منگر
2 بالعل لبش خطی درنام بدخشان کش آسایش جانداری ز آسایش جان منگر
3 گوید که جهان و جان تاخیر مکن گو، هان کان جان و جهان آمد در جان جهان منگر
4 با شخص فنادشمن بر راه سران منشین با دیده ی نامحرم در روی بتان منگر
1 ای پشیمان شده ز دلداری عهد نو کرده با جگرخواری
2 هست معزول عافیت تا تو در عمل کار حسن پر گاری
3 دل من برده ئی بآسانی غم تو میخورم بدشواری
4 عشوه میده که گوش میدارم ناز میکن که جای آنداری
1 آتش عشق تو چون زبانه برآرد دود ز دل، از سر زمانه برآرد
2 حلقه ی زلفت زهر دری که درآید دست سیه زود گرد خانه برآرد
3 پای درآید بسنگ بازی جان را دست جمالت چو تازیانه برآرد
4 تا دهنت حلقه ئی ز لطف گشاید بلعجب چرخ صد بهانه برآرد