چمن ز سبزه خطی بر رخ از امیرخسرو دهلوی غزل 905
1. چمن ز سبزه خطی بر رخ جمیل کشید
به باغ سرو روان قامت طویل کشید
1. چمن ز سبزه خطی بر رخ جمیل کشید
به باغ سرو روان قامت طویل کشید
1. مبصران که مزاج جهان شناخته اند
دو روزه برگ اقامت در آن نساخته اند
1. به دیده و دل من دوست خانه می طلبد
چرا در آتش و آب آشیانه می طلبد؟
1. اگر ز حال من آن شوخ را خبر باشد
بسوزد ار دلش از سنگ سخت تر باشد
1. در آن هجوم که یار تو پادشا باشد
غم گدا که بود، زیر پاکرا باشد؟
1. کسی که عشق نورزد سیاه دل باشد
چو سر ز خاک لحد بر زند، خجل باشد
1. چه شد که یار بر آهنگ کین برون آمد؟
به خون کیست که آن نازنین برون آمد؟
1. ز خانه دوش که آن غمزه زن برون آمد
هزار جان گرامی ز تن برون آمد
1. فغان که جان من از عاشقی به جان آمد
ز دست چشم و دل خویش در فغان آمد
1. گل رسید و هرکسی سوی گلستان میرود
در چمنها هر طرف سروی خرامان میرود
1. دل مرا چو ز روی تو یاد می آید
هزار شادی در دل زیاد می آید
1. بیا نظاره کن، ای دل که یار میآید
ز بهر بردن جان فگار میآید