خطی که بر سمن آن گلعذار از امیرخسرو دهلوی غزل 929
1. خطی که بر سمن آن گلعذار بنویسد
بنفشه نسخه آن بر بهار بنویسد
1. خطی که بر سمن آن گلعذار بنویسد
بنفشه نسخه آن بر بهار بنویسد
1. سرم فدات چو تیغ تو گرد سر گردد
دلم نماند که تیر ترا سپر گردد
1. چو نقش چشم توام در دل حزین گردد
مرا نفس به دل خسته تیغ کین گردد
1. دلی که نرگس مستش به ناز بستاند
کراست زهره کز آن حیله ساز بستاند
1. اگر نسیم صبا زلف او برافشاند
هزار جان مقید ز بند برهاند
1. نسیم زلف تو دل را درون بجنباند
بلاست چشم تو چون تیغ خون بجنباند
1. اگر ز پیش برانی مرا که بر خواند
وگر مراد نبخشی که از تو بستاند؟
1. کسی که بوی تواش در دماغ می افتد
ز زندگانی خویشش فراغ می افتد
1. وفا ز یار جفاکار چون نمی آید
جفا ز یار وفادار هم نمی شاید
1. کدام شب که ترا در کنار خواهم کرد؟
بنای خانه عمر استوار خواهم کرد
1. نه بخت آنکه به موی تو راه خواهم کرد
ز خواب یا به خیالت نگاه خواهم کرد
1. اگر چه با تو حدیث جفا بخواهم کرد
ولیک، تا بتوانم، وفا بخواهم کرد