18 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی

1 چشمم از گریه دوش ناسودست تا سحر گه سرشک پالودست

2 گر نخفتست چشم من شاید چشم او باری از چه نغنودست

3 روزها شد که آن نگارین روی بمن آن روی خوب ننمودست

4 بی سبب رخ ز من نهان دارد می ندانم که این که فرمودست

1 رخ خوب تو چشم عقل دردوخت مرا از جمله خوبان دیده بردوخت

2 بیک ناوک سر زلف دوتایت روان و جان و دل در یکدگردوخت

3 کمان ابروی تو تیر مژگان چنانم زد که پیکان در جگر دوخت

4 همه درد سرم زانست کاین عشق کلاه ما نه بر مقدار سر دوخت

1 دگرباره با مات بیگانگیست مکن کاینچنین ها نه فرزانگیست

2 توجان خواهی آنگاه بر دست هجر ندانی که این رسم بیگانگیست

3 توجان خواه بیزحمت هجر و وصل میان من و تو سخن خانگیست

4 من از عشق تو دشمن جان شدم نه عشقست پس چیست دیوانگیست

1 یکروز اگر زانکه ترا با تو گذارند بس قصه بیداد تو کز خون بنگارند

2 بس بی گنهان کز تو سحرگاه بنالند بس بیوه زنان کز تو شبانگاه بزارند

3 بس خاک که از دست تو ریزند بسربر بس آب که از جور تو از دیده ببارند

4 غافل مشو ای خفته که از ظلم تو هر شب در حضرت ایزد ز تو در سجده هزارند

1 بی توام کار بر نمیآید بر من این غم بسر نمیآید

2 ترسم از تن بدر شود جانم کز درم دوست در نمیآید

3 دل چو دلدار دورگشت از من نیک و بد زو خبر نمیآید

4 هر شبی تا بروزم از غم تو مژه بر یکدگر نمیآید

1 ترا تا زین جفا دل برنگردد مرا این درد دل کمتر نگردد

2 بمن برنگذرد یکشب ز هجرت کز اشک من جهانی تر نگردد

3 مگر هجران تو سوگند خوردست که تا خونم نریزد بر نگردد

4 مرا گفتی که آیم نزدت امشب بصد سوگندم این باور نگردد

1 برم امشب که آن سروسهی بود همه شب کار دل فرماندهی بود

2 نه یک ساعت لب از بوسه بیاسود نه یکدم دستم از ساغر تهی بود

3 نگارم بود و یک چنگی خوش زن سوم ساقی چهارم شان رهی بود

4 گهی بر حلقه مشک ختن خفت گهی در سایه سرو سهی بود

1 چرخ از من قرار من بستد تا ز دستم نگار من بستد

2 ماه مشگین عذار من بربود سروچابک سوار من بستد

3 خود دلی داشتم من از همه چیز عشق بی اختیار من بستد

4 گله کردست ابر از چشمم که بیک بار کار من بستد

1 دلم از دیده برون می‌آید چه دهم شرح که چون می‌آید

2 حل شده دل ز ره دیده برفت زان سرشکم همه خون می‌آید

3 دل اگر خود همه از سنگ بود به کف عشق زبون می‌آید

4 یارب آن مَه به چه ماند یارب که هم از حلقه کنون می‌آید

1 یار گرد وفا نمیگردد باوفا آشنا نمیگردد

2 در دلش جز ستم نمیآید در سرش جز جفا نمیگردد

3 دل بیکبارگی زما برداشت جز بر ناسزا نمیگردد

4 از کسی حال ما نمیپرسد خود کسی گردما نمیگردد

آثار جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی

18 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی