18 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی

1 ترسم که وعده های تو عمرم سرآورد آوخ که عشوه تو ز پایم درآورد

2 ما رخت عشق خود زبر آسمان بریم گرمان همای وصل تو زیر پرآورد

3 از عشق تو بشکرم کز روی حسن عهد هر لحظه ام بتازه غمی دیگر آورد

4 جانم فدای باد که او هر سحرگهی از راه دل بجان خبر دلبر آورد

1 چون بهشتست جهان می باید ببهشت او که خوری می شاید

2 روز شادیست طرب باید کرد کز دل خاک طرب میزاید

3 شاخ از رقص همی ننشیند غنچه از خنده همی ناساید

4 لاله با آنهمه کم عمری او لبش از خنده فرا هم ناید

1 یکروز بکوی ما آخر گذرت افتد برحال من مسکین روزی نظرت افتد

2 گر هیچ مرا بینی بس گوهر ناسفته کز نرگس بیمارت بر گلشکرت افتد

3 گویند برو بنشین در سایه زلف او باشد که ازو کاری در یکدگرت افتد

4 در سایه تو جایم چون باشد تا هر روز خورشید دوبار آید برخاک درت افتد

1 دلم زدرد تو خون شدترا چه غم دارد نه عشق تو چو منی در زمانه کم دارد

2 مرا بعشوه ازین بیش در جوال مکن که دل چو وعده تو پای در عدم دارد

3 ز روی خوب تو دانی که بر تواند خورد؟ کسی خورد که بخروارها درم دارد

4 میان اینهمه محنت نگوئیم چونی کسیکه چو نتوکسی دارد او چه غم دارد

1 مرا از چون تو یاری میگزیرد که خود درد منت دامن نگیرد

2 لب بیجاده رنگت گر شوم کاه بایزد گر مرا هرگز پذیرد

3 دلم شمعیست کاندر وصل و هجرت ببوسی زنده وز بادی بمیرد

4 نخواهم بردن از خصم تو خواری کزین معنیم باری میگزیرد

1 هیچ کس را هوش عشق تو درسر نشود کش غم هجر تو با مرگ برابر نشود

2 نتوان کشت مرا گر طمع وصل کنم هیچ عاشق بچنین جرمی کافی نشود

3 جان زمن خواهی ودانی که محابانکنم بوسه خواهم و دانم که میسر نشود

4 از دل و دوست بدردم من و میباید ساخت که کسی از دل و از دوست بداور نشود

1 عشق تو تا دست سوی جان نبرد با دل من دست به پیمان نبرد

2 تا دل من دل ز جهان برنداشت نام چو تو دلبر جانان نبرد

3 دیده همی گرید و گو خون گری چند بدو گفتم و فرمان نبرد

4 صبر که میگفت ترا من بَسَم این همه می‌گفت و به پایان نبرد

1 لعل تو در سخن شکر ریزد جزع من در سحر گهر ریزد

2 حس تو هر قدح که نوش کند جرعه بر روی ماه و خور ریزد

3 هر نفس دفع چشم بدرا صبح سیم در دیده قمر ریزد

4 بر رخم از هوای تو دم سرد چون خزان توده های زر ریزد

1 هر جور که بر عاشق بی‌سیم توان کرد امروز بتم بر من سرگشته چنان کرد

2 از بس که ستم کرد به من بر چو مرا دید شرم آمدش از روی من و روی نهان کرد

3 گفتم که چنان کن که دلم خون شود از غم تقصیر نکرد الحق و بشنید و چنان کرد

4 گفتی که بده شرح که خود با تو چه کرد او ای دوست چه گویم که نه این کرد و نه آن کرد

1 آخر یکی بکوی فلانکس گذر کنید در حال این شکسته دل آخر نظر کنید

2 ما را ز روی آن گل خندان نشان دهید او را زحال این دل غمگین خبر کنید

3 با آن رخ چوماه چه نام قمر برید با آن لب چو لعل چه یاد شکر کنید

4 چون راه او روید قلم وار از نخست ده جا میان ببندید از پای سر کنید

آثار جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی

18 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی