خه از جمالالدین عبدالرزاق اصفهانی غزل 72
1. خه بنام ایزد آنعارض نیکو نگرید
چشم بد دور ازو آن گل خود رو نگرید
...
1. خه بنام ایزد آنعارض نیکو نگرید
چشم بد دور ازو آن گل خود رو نگرید
...
1. هر که زان لعل شکر میخواهد
جان خود زیر و بر میخواهد
...
1. بوئی از بوستان همی آید
راحتی در روان همی آید
...
1. هر که او عشق ترا نشناسد
در جهان هیچ بلا نشناسد
...
1. بی تو عیشم سخت ناخوش میرود
صد ستم بر جان غمکش میرود
...
1. تو گر سرد چندین بگوئی نشاید
ور آزار دلها بجوئی نشاید
...
1. تا خط تو رخت بیرون میکشد
ناله من سر بگردون میکشد
...
1. دلبرم تا ز من نهان باشد
جوی خون بر رخم روان باشد
...
1. جز غم او مرا که شاد کند
جز فراقش مرا که یاد کند
...
1. زلف چون از روی یکسو افکند
ماه گردون را بزانو افکند
...
1. دل چو دم از دلربائی میزند
عافیت را پشت پائی میزند
...
1. عشقت آتش در آب داند زد
نرگست راه خواب داند زد
...