اگر از جمالالدین عبدالرزاق اصفهانی غزل 168
1. اگر درد دلم را چاره بودی
چرا صبر از دلم آواره بودی
...
1. اگر درد دلم را چاره بودی
چرا صبر از دلم آواره بودی
...
1. بیگانه وار یار ز من بگذرد همی
من میکنم سلام و بمن ننگرد همی
...
1. تو ازین سنگدلی کم نکنی
رحمتی بر دل پر غم نکنی
...
1. گرخوی بتم نیگ ببودی سره بودی
وریک سخن از من بشنودی سره بودی
...
1. سر آن داری با ما که بصحرا آیی
ساعتی سوی گلستان بتماشا آیی
...
1. آه ار ترا ز درد دل من خبر شدی
این انده دراز مگر مختصر شدی
...