این از جمالالدین عبدالرزاق اصفهانی غزل 156
1. این چه رویست بدین زیبائی
وین چه عشقست بدین رسوائی
...
1. این چه رویست بدین زیبائی
وین چه عشقست بدین رسوائی
...
1. عشق بر من بزیان آوردی
کار من باز بجان آوردی
...
1. دست من اگر همچو دلم تنگ نبودی
جز درسر آنزلف شبه رنگ نبودی
...
1. ای که در عشق صبر فرمائی
من ندارم سر شکیبائی
...
1. خیزکاندر دلبری بر عهد و پیمان نیستی
وه که اندر دوستی یکروی و یکسان نیستی
...
1. دیدی که عاقبت سر آن هم نداشتی
کشتی مرا و رفتی و ماتم نداشتی
...
1. دوش در گلستان سحرگاهی
پرده برداشت غنچه ناگاهی
...
1. دلبر اینک رفت ایدل خون گری
در غمش زابر بهار افزون گری
...
1. آخر چه کرده ام که شکایت همیکنی
وز ما گله برون ز نهایت همیکنی
...
1. زهی بیوفا خود نگوئی کجائی
اگر هرگزم خود نبینی نیائی
...
1. سخت آشفته جمال خودی
ورچه نوعیست این زبیخردی
...
1. مرحبا شادا زهی ای مه درآی
از کجا پرسیم بسم الله در آی
...