چشم از جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی غزل 144
1. چشم من چون بخت تو ناخفته به
کار من چون زلف تو آشفته به
...
بامدادان از جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی غزل 145
1. بامدادان بگاه خواب زده
آمد آن دلبر شراب زده
...
زهی از جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی غزل 146
1. زهی روی تو خار گل نهاده
قد تو کو شمال سرو داده
...
اگر از جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی غزل 147
1. اگر رخت از جهان بیرون نهی به
ازین تر دامنان گر وا رهی به
...
زهی از جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی غزل 148
1. زهی زلف تو خم درخم گرفته
غم عشق تو در عالم گرفته
...
چه از جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی غزل 149
1. چه باشد اگر با همه دوستگاری
مرا گوئی ای خسته چون میگذاری
...
توبه از جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی غزل 150
1. توبه که بعد ازین نبرم نام عاشقی
ور عشق زاهدیست کنون ما وفاسقی
...
تو از جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی غزل 151
1. تو چه ترکی تو چه ترکی که برخ فرهمائی
ز منت شرم نیاید که به من رخ ننمائی
...
گر از جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی غزل 152
1. گر چو تو ترک در ختن بودی
ور چو تو سرو در چمن بودی
...
سر از جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی غزل 153
1. سر ما نیستت فسانه مگوی
سیر گشتی برو بهانه مجوی
...
حسنی از جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی غزل 154
1. حسنی چو دعا بسر فرازی
زلفی چو قضا بدست یازی
...
دلبرا از جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی غزل 155
1. دلبرا چشم من از اشک چو دریاچه کنی
وزمن دلشده بیجرم تبرا چه کنی
...