18 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی

1 جانا غم فراق تو ما را چنان بسوخت کزشرم آن مرا قلم اندربنان بسوخت

2 اشکی چو برق جست ز چشم چوابرمن در رخت من فتاد و همه سوزیان بسوخت

3 زنهار هان وهان حذری کن زآه من کز آه بنده دوش مه آسمان بسوخت

4 گفتند شمع و مه که چو روی تو روشنیم این را سیاه شدرخ و آنرا زبان بسوخت

1 امروز بتم بطبع خود نیست با ما سخنش بنیک و بد نیست

2 دلبر ز برم براند و آن کیست کانداخته چنین لگد نیست

3 یکبوسه ازو بخواستم گفت بس دل که درو بسی خرد نیست

4 کوچک دهنش بدید نتوان چون بوسه دهم برانکه خود نیست

1 عشق را با دل من صد رازست در غم بر دل مسکین بازست

2 چرخ در کشتن من میکوشد یار با چرخ درین انبازست

3 ناز برد از حد و با روی چنین ناز در گنجد و جای نازست

4 عشقت ای دوست اگر نه اجلست گرد جانم ز چه در پروازست

1 دوش آن صنم ز زانو سر برنمیگرفت با ما نفس نمیزد و ساغر نمیگرفت

2 در خشم رفته بود و ندانم سبب چه بود کان ماه لب بخنده زهم برنمیگرفت

3 در عذر صد ترانه زدم تاکند قبول آهنگ ازانچه بود فراتر نمیگرفت

4 چندین هزار لابه که کردم همی بدو یک ذره خود دران دل کافر نمیگرفت

1 امروز چه بودش که ز من روی نهان داشت سراز چه سبب بر من بیچاره گران داشت

2 ناکرده گنه باز ز من روی نهان کرد من هیچ نمیدانم او را که بر آن داشت

3 یکبار بروی تو نگه کردم وایجان بنگر که بجان و دل و دیده چه زیان داشت

4 دل در بر من نیست ندانم که کجا شد یارب بجهان در دل من نام و نشان داشت؟

1 چه عجب گر دلت زمن بگرفت که مرا دل زخویشتن بگرفت

2 شدم از ضعف آنچنان که مرا باد بربود و پیرهن بگرفت

3 سخنی با تو خواستم گفتن گریه خود راه بر سخن بگرفت

1 دل وصالت بشکیبائی یافت روز وصل از شب تنهائی یافت

2 وه که چشمت چو بلا عشوه گریست خاصه جائی که تماشائی یافت

1 عشقت ایدوست مرا همنفسست بی تو بر من همه عالم قفسست

2 حلقه زلف تو دل می گیرد در شب زلف تو حلقه عسست

3 من ز عشق تو کجا بگریزم کاشگم از پیش و غم تو زپسست

4 غم تو میخورم و میگریم چون باشگی و غمی دسترسست

1 وای ایدوستکه بیوصل تو عیشم خوش نیست چو نبود خوشکه مرا آن دورخ مهوش نیست

2 بر رخت آتشی از عشق برافروخته اند کیست کش از پی دل نعل درین آتش نیست

3 چه کند ماه که درششدرحسن از تو بماند که همه نقش مه و پروین بیش از شش نیست

4 بهر یکبوسه که جان داده ام آنرا ببها اینهمه ناخوشی انصاف بده هم خوش نیست

1 بی مه روی تو چشمم همچو ابربهمنست بی شب زلف تو رازم همچو روز روشنست

2 نرگست از غالیه صدتیر دارد در کمان لاجرم گلبرگ تو در زیر مشکین جوشنست

3 زلف را گو پای بازی بر گل و سوسن مکن کِت ازین بازیچه خون صد چو من در گردنست

آثار جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی

18 اثر از غزلیات در دیوان اشعار جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی