1 ای مرکزیان گر گل و ریحان خواهید ور بلبل سرمست غزلخوان خواهید
2 یا مرکز ملک را به بجنورد کشید یا آنکه بهار را به تهران خواهید
1 شد نیمی عمر در خرافات هدر وندر حیرت گذشت یک نیم دگر
2 و امروز به چنگ لاالهیم اندر ز الله مگر به مرگ یابیم خبر
1 گر مانده و ناتوان و گر خسته و زار ما وز طلبش دست کشیدن، زنهار
2 افتان خیزان رسیم تا منزل دوست پرسان پرسان روبم تا خیمهٔ یار
1 ای بسته چو فندق به سرانگشت، نگار رویت چو چراغ و طرّهات چون شب تار
2 از مدرسه و کتاب گشتم بیزار ای ترک پسر دختر انگور بیار
1 با خرقه و تسبیح مرا دید چو یار گفتا ز چراغ زهد ناید انوار
2 کس شهد ندیده است در کان نمک کس میوه نچیده است از شاخ چنار
1 ای زورآور که خون ما خورده پریر وی بسته فرو قماط ما با زنجیر
2 امروز تو کاملی و ما رشدپذیر فردا باشد که ما جوانیم و تو پیر
1 زاغی می گفت اگر بمیرد شهباز من جای کنم بدست شاهان از ناز
2 بلبل بشنید وگفت کای بندهٔ آز رو لاف مزن با وزغ وموش بساز
1 ای سادهدلان زر گرگ حیلتباز با جهد شما سیم و زر آورد فراز
2 چون حب زری ازو نمودید نیاز ناگاه میانتان جدا کرد چو گاز
1 چون از در تسلیم نشد یار، عزیز در چنگ رضا گشت گرفتار، عزیز
2 خورد آن گلتازه چوب و شد نفی بهخوار زین کار عزیز خوار شد خوار عزیز
1 آمد رمضان و خلق رفتند ز هوش شد میکدهها قفل و زبانها خاموش
2 تا نشنود الغیاث میخواران را مینای عرق پنبه نهادست به گوش