1 ای برده گل رازقی از روی تو رشک در دیدهٔ مه ز دود سیگار تو اشک
2 گفتم که چو لاله داغدار است دلم گفتی که دهم کام دلت یعنی کشک
1 ای میر اجل گر دهدم مهل اجل خواهم کرد اینمشکل لاینحل حل
2 گرخوشعمل،ار بدعمل از ری رفتم ای مهتر ری حی علی خیر عمل
1 شهریست پر از همهمه و قالاقیل بهتان و دروغ و غیبت و فحش سبیل
2 خستیم از این همهمه ای گوش امان مُردیم ازین زندگی ای مرگ دخیل
1 ای شمع شبستان من، ای مام گرام رفتی و سیه شد به من از غم ایام
2 بر قبر تو اوفتادم ای گمشده مام چون فانوسی که شمع آن گشته تمام
1 در زلف تو آشوب زمن میبینم بیگانه نبیند آنچه من میبینم
2 او پیچ و خم و تاب و گره مینگرد من بخت سیاه خوبشتن میبینم
1 چون شمع بسی رشتهٔ جان سوختهایم آتش به دل سوخته افروختهایم
2 صد دامن از اشگ دیده اندوختهایم یک سوز ز پروانه نیاموختهایم
1 دیشب من و پروانه سخن میگفتیم گاه از گل و گه ز شمع، میآشفتیم
2 شد صبح نه پروانه به جا ماند و نه من گل نیز پر افشاند که ما هم رفتیم
1 ما بادهٔ عزت و جلالت نوشیم در راه شرف از دل و از جان کوشیم
2 گر در صف رزم جامه از خون پوشیم آزادی را به بندگی نفروشیم
1 ما درس صداقت و صفا میخوانیم آیین محبت و وفا میدانیم
2 زبن بیهنران سفله ای دل مخروش کانها همه میروند و ما میمانیم
1 برخیز که خود را ز غم آزاده کنیم تا کی طلب روزی ننهاده کنیم
2 آخر که گل ما به سبو خواهد رفت کن فکر سبویی که پر از باده کنیم