1 با خرقه و تسبیح مرا دید چو یار گفتا ز چراغ زهد ناید انوار
2 کس شهد ندیده است در کان نمک کس میوه نچیده است از شاخ چنار
1 ماه رمضان و روزه جانا طی شد ایام دف و چنگ و رباب و نی شد
2 آید رمضان باز و همی خواهد رفت وین عمر ندانیم کی آمد کی شد
1 زاغی می گفت اگر بمیرد شهباز من جای کنم بدست شاهان از ناز
2 بلبل بشنید وگفت کای بندهٔ آز رو لاف مزن با وزغ وموش بساز
1 تا بشکافد به هم دل نالانی تا خون بارد ز دیدهٔ گریانی
2 هرجاکه دمد ستاکی اندر لب جوی دست بشرش بسر نهد پیکانی
1 گر مدحی از ابنای بشر می گوبم نه چون دگران به طمع زر میگویم
2 آنان پی جلب نفع کوبند مدیح من مدح پی دفع ضرر می گویم
1 ای ایرانی خفتی و بگذشت بسی برخیز و به کار خویش بنگر نفسی
2 ور کشته شوی جز این مبادت هوسی کاین خانه از آن توست نی زان کسی
1 این قلب که محزونتر از او پیدا نیست وین چشم که پرخونتر از او پیدا نیست
2 دانی ز چه آن شکسته وین خونین است زان حسن که افزونتر از او پیدا نیست
1 سرتیپ، شدم ذلیل در جنگ پشه بیمارم و زار و مانده در چنگ پشه
2 از زحمت روزگشتهام قد مگس وز خستگی شب شدهام رنگ پشه
1 اقسام سخن چهار باشد همه جا فخر است و مدیح است و نسیب است و هجا
2 از فخر و نسیب و مدح من بردی سود وقت است که از هجا نشانمت بجا
1 آمادهٔ جنگ باش کاین چرخ حرون با نرمدلی با تو نگردد مقرون
2 جز با جنگ آماده نمیگردد صلح جزبا خون پاکیزه نمی گردد خون