1 اقسام سخن چهار باشد همه جا فخر است و مدیح است و نسیب است و هجا
2 از فخر و نسیب و مدح من بردی سود وقت است که از هجا نشانمت بجا
1 از خصم کشیدن به وفا مور و جفا برهان نزاکت است و دستور صفا
2 در کشور ما اصل نزاکت این است واوبلا وامصیبتا وا اسفا
1 آزادی ماست اصل آبادی ما این است نتیجهٔ خدادادی ما
2 آزاد بزی ولی نگر تا نشود آزادی تو رهزن آزادی ما
1 مخلوق جهان به گرگ مانند درست با قادر عاجزند و بر عاجز چست
2 سستند به گیرودار چون باشی سخت سختند به کارزار چون باشی سست
1 از دامن کوه لاله ناگه برجست گلگونرخی و تیشهٔ سبزی در دست
2 با فرق سر دریده گویی فرهاد از خاک برون آمد و بر سنگ نشست
1 بر دامن دشت بنگر آن نرگس مست چشمی به ره و سبزهعصایی در دست
2 گویی مجنون به انتظار لیلی ازگور برون آمد و بر سبزه نشست
1 ستار غیور ارجمندیت بجاست قانونطلبی و حقپسندیت بجاست
2 از صدمت پا منال و کوتاهی گام خوشبخت نشین که سربلندیت بجاست
1 پرهیز از خود که جای پرهیز اینجاست وز کس مطلب چیز که هر چیز اینجاست
2 تا چند پی راز خدا می گردی راز دل خود جو که خدا نیز اینجاست
1 تا بُخل و حسادت به جهان راهبر است آزاده ذلیل و راستگو در خطر است
2 خون تو مدرسا هدر گشت بلی خونی که شبی گذشت بر وی هدر است
1 هان ای وکلا فضل خدا یار شماست آسایش ما به حس بیدار شماست
2 در کار بکوشید خدا را کامروز چشم و دل و گوش خلق در کار شماست