امشب ز فراق دوست از ملکالشعرا بهار رباعی 735
1. امشب ز فراق دوست خوابم نبرد
هم دل به سوی شمع و کتابم نبرد
...
1. امشب ز فراق دوست خوابم نبرد
هم دل به سوی شمع و کتابم نبرد
...
1. چشمت به سیهبختی من ایما کرد
زلف تو به قتلم آستین بالا کرد
...
1. ای خواجه وثوق گاه غرق تو رسد
هنگام خمود رعد و برق تو رسد
...
1. ماه رمضان و روزه جانا طی شد
ایام دف و چنگ و رباب و نی شد
...
1. خشخاش و عسل بهم برآمیختهاند
جزوی ز گلاب اندرو ریختهاند
...
1. گر زیر فلک فکر من آزاد نبود
در حنجرهام اینهمه فریاد نبود
...
1. ای مرکزیان گر گل و ریحان خواهید
ور بلبل سرمست غزلخوان خواهید
...
1. شد نیمی عمر در خرافات هدر
وندر حیرت گذشت یک نیم دگر
...
1. گر مانده و ناتوان و گر خسته و زار
ما وز طلبش دست کشیدن، زنهار
...
1. ای بسته چو فندق به سرانگشت، نگار
رویت چو چراغ و طرّهات چون شب تار
...
1. با خرقه و تسبیح مرا دید چو یار
گفتا ز چراغ زهد ناید انوار
...
1. ای زورآور که خون ما خورده پریر
وی بسته فرو قماط ما با زنجیر
...