1 چون آینه نورخیز گشتی، احنست چون اره به خلق تیز گشتی احسنت
2 در کفش ادیبان جهان کردی پای غوره نشده مویز گشتی، احسنت
1 پرهیز از خود که جای پرهیز اینجاست وز کس مطلب چیز که هر چیز اینجاست
2 تا چند پی راز خدا می گردی راز دل خود جو که خدا نیز اینجاست
1 ما درس صداقت و صفا میخوانیم آیین محبت و وفا میدانیم
2 زبن بیهنران سفله ای دل مخروش کانها همه میروند و ما میمانیم
1 برخیز که خود را ز غم آزاده کنیم تا کی طلب روزی ننهاده کنیم
2 آخر که گل ما به سبو خواهد رفت کن فکر سبویی که پر از باده کنیم
1 افسوس که صاحب نفسی پیدا نیست فریاد، که فریادرسی پیدا نیست
2 بس لابه نمودیم و کس آواز نداد پیداست که در خانه کسی پیدا نیست
1 شهریست پر از همهمه و قالاقیل بهتان و دروغ و غیبت و فحش سبیل
2 خستیم از این همهمه ای گوش امان مُردیم ازین زندگی ای مرگ دخیل
1 هان ای وکلا فضل خدا یار شماست آسایش ما به حس بیدار شماست
2 در کار بکوشید خدا را کامروز چشم و دل و گوش خلق در کار شماست
1 ما بادهٔ عزت و جلالت نوشیم در راه شرف از دل و از جان کوشیم
2 گر در صف رزم جامه از خون پوشیم آزادی را به بندگی نفروشیم
1 ادوارد براون فاضل ایراندوست کش فکر نکو قول نکو فعل نکوست
2 از مردم انگلیس بر مردم پارس گر مرحمتی بود همین تنها اوست
1 ای برده گل رازقی از روی تو رشک در دیدهٔ مه ز دود سیگار تو اشک
2 گفتم که چو لاله داغدار است دلم گفتی که دهم کام دلت یعنی کشک