1 امروز نه کس ز عشق آگه چو من است کز شکّر عشقم همه شیرین سخن است
2 در هر مژهٔ من به ره خسرو عشق نیروی هزار تیشهٔ کوهکن است
1 آیین جهان طبل جفا کوفتن است خایسک بلا بر سر ما کوفتن است
2 این کشتن و این کشته شدن مردان راست کانجا که زنست رقص و پا کوفتن است
1 من برگ گلم باغ شبستان من است وآنبلبل خوشلهجه غزلخوان مناست
2 نوباوهٔ شب که شبنمش میخوانند هر صبح به نیمبوسه مهمان من است
1 خوش باش که گیتی نه برای من و تست وین کار برون ز ماجرای من و تست
2 در خلقت عالم نبود مقصودی قصدی هم اگر بود ورای من و تست
1 ادوارد براون فاضل ایراندوست کش فکر نکو قول نکو فعل نکوست
2 از مردم انگلیس بر مردم پارس گر مرحمتی بود همین تنها اوست
1 ارباب که صنعت وجاهت فن اوست خون فقرا تمام بر گردن اوست
2 طاوس بهشت است به صورت لیکن ابلیس نهفته زیر پیراهن اوست
1 برخاست خروس صبح برخیز ای دوست ز انگور بگیر خون و ده در رگ و پوست
2 عشق من و تو قصهٔ مشت است و درفش جور تو و دل صحبت سنگ است و سبوست
1 در ماتمت ایملک، مُلک خون بگریست وز سوز تو در افق فلک خون بگریست
2 تا خاکنشین شدی تو ای گنج کمال زینغصه سماکبر سمک خون بگریست
1 این قلب که محزونتر از او پیدا نیست وین چشم که پرخونتر از او پیدا نیست
2 دانی ز چه آن شکسته وین خونین است زان حسن که افزونتر از او پیدا نیست
1 افسوس که صاحب نفسی پیدا نیست فریاد، که فریادرسی پیدا نیست
2 بس لابه نمودیم و کس آواز نداد پیداست که در خانه کسی پیدا نیست