1 بر دامن دشت بنگر آن نرگس مست چشمی به ره و سبزهعصایی در دست
2 گویی مجنون به انتظار لیلی ازگور برون آمد و بر سبزه نشست
1 یک روی چو آیینه مبادا انسان کاخر شکند ز جلوهٔ روی خسان
2 مانندهٔ تیغ شو همه روی و زبان تا بگذری از میان مردم آسان
1 ای کاش دلم به دوست مفتون نشدی چون مفتون شد ز هجر مجنون نشدی
2 چونمجنونشد ز رنج پرخون نشدی چون پر خون شد ز دیده بیرون نشدی
1 خشخاش و عسل بهم برآمیختهاند جزوی ز گلاب اندرو ریختهاند
2 پس در ورق زرد گلشن بیختهاند وانگاه به شاخ سروش آویختهاند
1 چون خطه طوس را پس پشت بهشت در خطهٔ بجنورد دل این بیت نوشت
2 پیداست که حالتش چه خواهد بودن بیچاره که از جهنم آید به بهشت
1 زین مردم دلسیاه، رخ دارم زرد بیدردی خلق دردم افزود بهدرد
2 جز خوردنخوندگرچهمیشاید کرد خونباید خورد و باز خونباید خورد
1 سردار به شه گفت سپاهی از من امضای اوامر و نواهی از من
2 عزلاز من و نصب از من و دربار ازتو تخت ازتو و تاج از تو و شاهی از من
1 قلبم به حدیثی که شنیدی مشکن عهدم به خطایی که ندیدی مشکن
2 تیغی که بدو فتح نمودی مفروش جامی که بدو باده کشیدی مشکن
1 خوش باش که گیتی نه برای من و تست وین کار برون ز ماجرای من و تست
2 در خلقت عالم نبود مقصودی قصدی هم اگر بود ورای من و تست
1 آزادی ماست اصل آبادی ما این است نتیجهٔ خدادادی ما
2 آزاد بزی ولی نگر تا نشود آزادی تو رهزن آزادی ما