1 گه طعمه مور، اژدهایی سازی گه از پر پشهای، همایی سازی
2 در هم شکنی کاسه صد کسرا را تا دسته کوزه گدایی سازی
1 غمگین دلکی، ز راه دور آوردم او مینامد، منش به زور آوردم
2 آنجاش ز دست کافری بِربودم وین جاش به پای خود به گور آوردم
1 تا از بر من برفتی ای بینائی ز اندیشه هجر تو شدم شیدائی
2 تا تو بسلامت ای صنم باز آئی ما و غم و کنج خانه و تنهائی
1 روزم همه چون شب آمد، از درد فراق لفظم همه یارب آمد، از درد فراق
2 و آن جان، که لبالب آمد از درد فراق دریاب، که بر لب آمد از درد فراق
1 گردون بلندقدر، همتای تو نیست دریای گزاف بخش همپای تو نیست
2 چندانکه نگه کنیم، این جای تو نیست پیراهن ملک، جز به بالای تو نیست
1 بر شاخ شکر، لعل تو دُرها پرورد بر چهره ی من، مهر تو زرها پرورد
2 عُمان عقیق موج، یعنی چشمم از بهر نثار تو، گهرها پرورد
1 تا شربت عاشقی چشیدم زغمت هر بد که گمان بری کشیدم زغمت
2 قصه چکنم، بجان رسیدم زغمت آن به که نگویم، آنچه دیدم زغمت
1 نی گفت که پای در گلم بود بسی با آنکه بریدند سرم در هوسی
2 نی دم که از آن بخود دمم زعشق کسی معذورم دار، اگر بنالم نفسی
1 شبها، ز تو من دور و تو یار دگری من در غم تو، تو غمگسار دگری
2 سودای تو تا بروز هم خوابه ی من تو خفته به ناز در کنار دگری
1 تا دست به چشم شوخ و تنگش داریم کفری سر زلف مشک رنگش داریم
2 مائیم دلی و نیم جانی ز غمش و آن نیز برای صلح و جنگش داریم