1 گررشک برد فرشته برپاکی ما گردیو کند، ننگ ز بی باکی ما
2 ایمان بسلامت، بدر مرگ بریم احسنت، زهی، چستی و چالاکی ما
1 سالی است که پای در گلی نیست مرا در سر هوس رخ گسلی نیست مرا
2 از عشق بتان، پار زیان کرد دلم هر سال بتازگی دلی نیست مرا
1 محکوم قضا، که بنده خوانند اورا بر بالش حکم، کی نشانند اورا
2 گر چرخ نمیرود بکام تو، مرنج کاو نیز چنان رود، که رانند اورا
1 زان شب که نهاد روی بر بالش ما هر شب بفلک همی رسد نالش ما
2 ای یک شبه وصل از پی یکساله فراق بازآی، اگر تمام شد لایش ما
1 تا دورم از آن دو زلف مشکین بتاب از آتش دل، ز دیده میریزم آب
2 اکنون چکنم که بخت برگشته من گفتار بنامه کرد و دیدار بخواب
1 ای داروی جان خستگانت، درلب گردون زتو سرگشته و خورشید، به تب
2 روز از رخ تو، چو شعله ئی وام کند تا حشر شود، دریده پیراهن شب
1 بر ما رقم خطا پرستی همه هست ناکامی عشق و تنگدستی همه هست
2 با این همه در میانه مقصود توئی جای گله نیست، چون تو هستی همه هست
1 تن دردادم به درد عاشق فکنت دل بنهادم، بفرقت دل شکنت
2 یا دور فلک، باز رهاند ز خودم یا آه سحر باز رساند به منت
1 بر عرض تو، گر عارضه ئی چیرشدست صحت برسد کنون، که بس دیرشدست
2 تو جان جهانی و جهان زنده بتو آخر نه جهان، ز جان خود سیر شدست
1 تا عاقلهٔ ما دل دیوانهٔ ماست یک درد نشان ده، که نه همخانهٔ ماست
2 هر درد که ساغر جهان حصه کند چون درنگری، نصیب پیمانهٔ ماست