1 از کدوی باده کی باشد که گلها بشکفد در گل ساغر بهار خاطر ما بشکفد
2 کو بهار نکهت پیراهنی کز جلوه اش همچو نرگس غنچه چشم تر ما بشکفد
1 عشق تو چراغ دل هر خام نگردد صیدی است خیالت که به کس رام نگردد
2 خواهم که بر افتد ز جهان رسم وفا هم تا هیچ زبان محرم آن نام نگردد
3 بیدل شد اسیر و اثر عشق تو باقی است کیفیت می در گرو جام نگردد
1 گر دل رمیده شد سفر چاک بیشتر گر سر بریده شد خم فتراک بیشتر
2 شرمندگی ز کینه احباب می کشم یک پرده مهربانی افلاک بیشتر
3 حیرانیم به کعبه نظاره می برد آیینه تو شد نظر پاک بیشتر
1 ز چشم فتنه ات محشر غم پنهانیی دارد به ذوق جلوه ات افلاک پر افشانیی دارد
2 چه سازم شیوه خونریزی از یاد نگاهش رفت مگر از چشم مستی سرمه حیرانیی دارد
3 دل ما دست از دامان مژگان نخواهد داشت نظر از چشم او می خواهد و قربانیی دارد
1 دل کسی که به این ترکتاز می گذرد چگونه از سر دعوی باز می گذرد
1 از بسکه سوخت بی تو دل بیقرار من آتش سلم خرید محبت ز خار من
2 ساغر بنوش و چهره برافروز و گل بچین بدمستی دماغ مبین در بهار من
3 گردی که رفته است به باد اعتبار تو خاکستری که مانده به جا یادگار من
1 گرفتم او گذاری بر سر بیمار میآرد کجا دل طاقت حیرانی دیدار میآرد
2 ز راز دل حجاب عشق میبندد زبانم را ترحم با منش هرگاه در گفتار میآرد
1 خنده شیشه رساند زغم آواز به من راز گوید ز جنون سلسله ساز به من
2 بس که دیوانگی از چشم تو دیده است دلم می فروشد ز خیال نگهت ناز به من
3 هرگز آن چشم سیه گرم نبیند سویم که ندانسته دلم را بدهد باز به من
1 ای از لب تو غنچه و شبنم نمک فروش لعل تو خنده کار و دو عالم نمک فروش
2 افسردگی حرام و جگر تشنگی به کام شمشیر شعله جوهر و مرهم نمک فروش
1 باده در میکده گشت آیینه خم سکندر شد و خشت آیینه
2 باده نوشید گلستان ساغر روی خود دید بهشت آیینه
3 بیدلی کم سخنی کم نگهی هر چه دید از تو نوشت آیینه