1 نازکی سیر بناگوشی کسی تازگی سیر برو دوش کسی
2 خرمن نازک تنی بالیده تر گل نمی گنجد در آغوش کسی
3 کشتی شمشاد و سرو افتادگی مرحبا سرو قباپوش کسی
1 رفته ام از خود ندانم بیقرار کیستم می تپم در خون شهید انتظار کیستم
2 گاه خونم می خورد گه خاکمالم می دهد آسمان گویا نمی داند شکار کیستم
3 در حساب است از من سرگشته هر جا سرمه ای است دیده خورشید می داند غبار کیستم
1 کوه صبرم کی ز فرمان تو سر پیچیدهام پا به دامان تحمل تا کمر پیچیدهام
2 کی حدیث شکوه میگوید لب اظهار من من که درد ناوکش را در جگر پیچیدهام
1 ز تیغ او گل زخمی شکار خواهم کرد ز رشک خون به دل نوبهار خواهم کرد
2 هزار درد سرم هست غیر بیکاری جنون رسید ندانم چه کار خواهم کرد
1 لب بگشا به گفتگو تا دل ما روا شود گرد مرا به باد ده تا نمک هوا شود
2 اشک چو می گدازدم گریه به باغ سرکنم رنگ بهار در دمن با گلی آشنا شود
1 ای آنکه دل ربوده ای از دلربای ما تا حال ما نداند از او احتراز کن
2 جز موج کس گره نگشود از دل حباب زان تیغ آبدار مرا سرفراز کن
3 چون صید چشم او شدی ای بینوا اسیر فکری به حال جان تغافل گداز کن
1 دل اگر صیقلی اشک دمادم گردد سینه آیینه یکرنگی عالم گردد
2 بس که نازک شده از تربیت خوی کسی گل باغ دل ما زخمی شبنم گردد
1 در صف زنده دلان عزت دیگر دارد هر که چون شیشه دعای قدح از بر دارد
2 دید تا چشم تو دانست که روزش سیه است چشم عاشق خبر از گردش اختر دارد
1 دلت خندانتر از گل چشم گریانم چه میپرسی گرفتارم چه میگویی پریشانم چه میپرسی
2 نفس در سینه میرقصد به یاد شمعرخساری صف پروانه و جوش چراغانم چه میپرسی
3 سپند حیرتم در سینه سامان شرر دارم کف خاکسترم بین سعی مژگانم چه میپرسی
1 نیم گلچین که از مرغ چمن یا باغبان ترسم نسیم بی نیازم کی ز منع این و آن ترسم
2 بود با شیوه هر مهربان منت فروشیها همه از دشمنان ترسند و من از دوستان ترسم
3 اسیر از بیزبانی باشدم در سینه صافی تیغ چرا بیهوده از شمشیر کین دشمنان ترسم