1 لب از تبسم و چشم از ادا خبر دارد کسی نگفت که دل از کجا خبر دارد
2 به شکوه لب چه گدازم عجب که راز مرا غریب بیشتر از آشنا خبر دارد
1 گرد جولان تو را گل به جبین بر دارد هر چه بارد ز هوا ابر زمین بر دارد
1 اگر امروز دل در سینه پرواز دگر دارد پری دیده است این دیوانه انداز دگر دارد
2 همه تحسین بلبل می کنند اما نمی دانند کسی گر بشنود پروانه آواز دگر دارد
1 دردی که می کشد جان منت به خویش دارد نامی که می برد دل مصحف به پیش دارد
1 دلم به لاله و گل بی رخت جدل دارد بهار داغم از این عیش بیمحل دارد
2 به باغ خاطر ما هر طرف که می نگری گلی شکفته که صد لاله در بغل دارد
1 سیرگل زیر پیرهن دارد جان آیینه در بدن دارد
2 دل پیمان شکن مبارک باد عشق پیمان دلشکن دارد
1 سرشته ایم به دل درد را گلاب ندارد نوشته ایم به خون نامه را جواب ندارد
2 شهید سحر بیانی هلاک نامه ندانی که گفته حرف سخن عاجزان جواب ندارد؟
3 چه مکتب است ندانم تپیدن دل عاشق هزار مسئله اش هست و یک کتاب ندارد
1 کدامین جلوه یارب اختیار این چمن دارد که ما را در طلسم سایه سرو و سمن دارد
2 ز تاراج غمش راهی به دلها کرده ام پیدا نگاهش سرگران با هر که می گردد به من دارد
1 مهر کوته نظران خصمی دیرین دارد صافی باطنشان آینه کین دارد
2 شرم بسیار و سبکروحی سرشار خوش است ستم است آنکه نه شوخ است و نه تمکین دارد
3 دوستان گاه ز هم از نگهی می رنجند مهر چون گشت کهن خاصیت کین دارد
1 تغافل در نگه پنهان که دارد تبسم زیر لب خندان که دارد
2 ز مژگان می نویسم سطر اشکی سواد نسخه طوفان که دارد