1 اگر امروز دل در سینه پرواز دگر دارد پری دیده است این دیوانه انداز دگر دارد
2 همه تحسین بلبل می کنند اما نمی دانند کسی گر بشنود پروانه آواز دگر دارد
1 درها به روی ناز و تماشا گشاده اند دل برده اند و در عوض آیینه داده اند
2 بیش از دمی بر اهل هوس اعتماد نیست گر چون کمان خدنگ تو را سینه داده اند
3 از من اسیر باده پرستی رواج یافت زهدم به غارت شب آدینه داده اند
1 می ننوشم تشنه خون تحمل نیستم گل نبویم آشیان پرواز بلبل نیستم
2 من که چون شمع از نگاه گرم جانان زنده ام بت پرستی کی کنم مرد تغافل نیستم
3 چون نهال خشک عریانی لباسم گشته است همچو گلبن زیر بار خلعت گل نیستم
1 سیرگل زیر پیرهن دارد جان آیینه در بدن دارد
2 دل پیمان شکن مبارک باد عشق پیمان دلشکن دارد
1 دل دشمن نصیحتی دارد چشم بیگانه الفتی دارد
2 خبر از مستی و خمارش نیست میگساری فراغتی دارد
3 دل دیوانه بی تماشا نیست هر کجا هست صحبتی دارد
1 آبرو گر بایدت سرگشته چون خاشاک باش طره هر موج دریا گو خم فتراک باش
2 کعبه مقصود خواهی خاکساری پیشه کن همچو نقش پا در این ره دلنشین خاک باش
3 بی جراحت سینه آیینه از بی جوهری است بهر زخم تیغ چون گوهر گریبان چاک باش
1 آن را که از برای تو خاطر غمین شود صد چین تازه در چمن آستین شود
2 مطلب کجا بهانه کجا گفتگو کجا بیچاره آن کسی که به ما همنشین شود
1 دل نیستم که منتی از آرزو کشم چون شعله می ز میکده آبرو کشم
2 داغم ز دست غیر و کشم از دل انتقام بر جام لب گذارم و خون سبو کشم
1 نو بهار آمد دلم فال شکفتن می زند بوی گل بر آتش افسرده دامن می زند
2 نیست آسان خاطر جمعی پریشان ساختن می گذارد برق تا خود را به خرمن می زند
3 اشک طوفان کوششی از بهر تعمیرم فرست سیل بی پرواست طبل آرمیدن می زند
1 در این مکتب کتاب عقل را دیوانه میخواند خط دیوانی زنجیر را فرزانه میخواند