عشق اول بر دل غمپرور از اسیر شهرستانی غزل 264
1. عشق اول بر دل غمپرور آتش میزند
شعله چون بیدار شد بر بستر آتش میزند
...
1. عشق اول بر دل غمپرور آتش میزند
شعله چون بیدار شد بر بستر آتش میزند
...
1. نو بهار آمد دلم فال شکفتن می زند
بوی گل بر آتش افسرده دامن می زند
...
1. چند غفلت صید ایمانم کند
کافری کو تا مسلمانم کند
...
1. به زنده کرده سوز نهان قبا چه کند
به شمع مهر و وفا خصمی صبا چه کند
...
1. کی سر شوریده من فکر سامان میکند
چاکهای سینهام کار گریبان میکند
...
1. بس که گلگون سرشکم جلوه رنگین میکند
گریه من دشت را دامان گلچین میکند
...
1. گاهی از نگه به رخم خنده می کند
چندانکه بیش می کشدم زنده می کند
...
1. خاکسترم را دود دل ابر بهاری می کند
در عالم یاد رخی آیینه تاری می کند
...
1. اگر به جانب من شعله خار می بیند
خوشم که با نظر اعتبار می بیند
...
1. خدنگت مرا یار دیرینه بود
چراغ دل و آتش سینه بود
...
1. اشکم به گلشن دل صد پاره می رود
حسرت به باغبانی نظاره می رود
...
1. آشنایی نه چراغی است که خاموش شود
دوستی نیست جناغی که فراموش شود
...