1 یا برای چشم بد تعویذ می باید نوشت یا خط بیزاری امید می باید نوشت
1 دانه ای نمی کارم اشک آتشین دارم حاصلی نمی خواهم برق خوشه چین دارم
2 محرم داو گشتم خجلت طبیبان بس عذر ناله می خواهم درد دلنشین دارم
3 سرگذشته ای چون من در صف شهیدان نیست گرد کوچه عشقم جا در آستین دارم
1 چو گل از اختلاطم سنگ طفلان تازگی دارد در این حالم نصیحتهای یاران تازگی دارد
2 به خاک کشتهای کز ابر رحمت باج میگیرد تغافلهای ابر نوبهاران تازگی دارد
1 فلک بر کاردانیهای اهل هوش میخندد قضا چون در نبرد آید به جوشنپوش میخندد
2 به رنگ موج پرواز کناری در بغل دارم که بحر از شرطه بادش به صد آغوش میخندد
3 ببین از جبهه یاقوت و سیمای صدف روشن فزاید قیمت آن را کز لب خاموش میخندد
1 هستیم از بس غبار خاطر احباب شد هر سر مژگان من سرچشمه سیلاب شد
2 پاره ابری شد از باران اشک من قفس چشمه دام از سرشکم حلقه گرداب شد
1 گمان دارم که در زیر فلک قحط فضا گردد در این گلشن اگر یک غنچه امید وا گردد
2 نظر تنگی است این گردون که با وسعت نمی سازد به تنگ آید دل گرمی اگر مطلب روا گردد
3 کمانداری است بیرحمی که زورش کس نمی داند چه دلها می برد بیگانه ای تا آشنا گردد
1 تو را که از لب چون پسته قند میروید نمک ز داغ من دردمند میروید
2 ز آب دیده مجنون برای دفع گزند هنوز در ره لیلی سپند میروید
3 ز بار منت نشو و نما گریزان است نهال همت عاشق بلند میروید
1 آتش عشق نه تنها دل و دین می سوزد گر فتد سایه عشق به زمین می سوزد
2 فکر شبگیر سر کوی تو دارد در سر پیک آهم نفسم از بهر همین می سوزد
3 سینه صافی است مرا صیقل آیینه اسیر گر نماید دلم اندیشه کین می سوزد
1 بی هوش تر ز خوابم و خوابم نمی برد طوفان گریه گشتم و آبم نمی برد
2 با آنکه غیر دیده تنک ظرفی مرا با توبه هم به بزم شرابم نمی برد
1 عالم از رنگینی پرواز ما داغ است داغ از پر طاوس تا بال هما داغ است داغ
2 نقشبندی دیگر و وحشی خیالی دیگر است رنگ گلها صیقل آیینه ها داغ است داغ
3 دود بر خیزد به جای گرد از نقش قدم هرکه از کوی تو می گردد جدا داغ است داغ