1 کلید زبانم به دست خاموشی است حکایتم همه افسانه فراموشی است
2 سپند آتش رشکم خدا نگه دارد مگر خیال تو با غیر در هم آغوشی است؟
1 سرگشتگی نشستنم از یاد برده است بیهوده گردیم گرو از یاد برده است
2 در بیضه شکسته محبت دل مرا از آشیان به خدمت صیاد برده است
1 بسکه دارد دل توکل بر هوا میزند عمدا تغافل بر هوا
2 زاهد از باده اگر سازد وضو افکند سجاده چون گل برهوا
1 به دل زگرمی عشقم هوس نمی گنجد در آتشی که منم خار و خس نمی گنجد
2 ز بس که گشته ام از ذوق بیخودی لبریز درون سینه تنگم نفس نمی گنجد
3 دلیل راه اسیران عشق خاموشی است به گوش شوق صدای جرس نمی گنجد
1 ویران ز چشمی شد خانه ما محشر غبار است ویرانه ما
2 چون چشم عاشق بیدار سازد خواب عدم را افسانه ما
1 قفل کتابخانه حیرت دل من است صندوق رازهای محبت دل من است
2 صید نگاه گرم ز دام رمیدگی است آیینه دار وحشت و الفت من است
1 گل خانه زاد خاک ره انتظار کیست پرواز عندلیب به بال غبار کیست
2 خورشید زر خریده دود چراغ من شامم ز یمن عشق کم از روزگار نیست
1 منزل آوارگی شأن نشان ما نداشت ذره تا خورشید مغز استخوان ما نداشت
2 تا ستون می ساخت بازوی تپیدن می شکست نا توانیهای دل زور کمان ما نداشت
1 خون دل خوردن به بزمش از شراب آسانتر است زهر نوشیهای ما از شهد ناب آسانتر است
2 همچو جوهر گر نگیرد زخم هر دم دامنش کشتن ما پیش تیغ او ز آب آسانتر است
3 ما اسیران را ز رشک سایه دیوار غیر جان سپردن زیر تیغ آفتاب آسانتر است
1 به زیان کوش گرت گرمی بازاری هست لال شو لال گرت فرصت گفتاری هست
2 صبح ارزانی خورشید که چون شمع مرا سرمه روشنی از فیض شب تاری هست