غبار ما به او گل می فرستد از اسیر شهرستانی غزل 193
1. غبار ما به او گل می فرستد
که پیغام تحمل می فرستد
...
1. غبار ما به او گل می فرستد
که پیغام تحمل می فرستد
...
1. اگر یک دم خیال سرش از دل دور میافتد
چو مرهم زخم ما از دیده ناسور میافتد
...
1. نگاهش از دل ما بر سر نابود میرنجد
چو خوی نازکی دیر آتشی شد زود میرنجد
...
1. سرم در محشر سودا نگنجد
دلم در سینه صحرا نگنجد
...
1. حرفی است محبت که به گفتار نگنجد
این راز در آیینه اظهار نگنجد
...
1. عکس تو در آیینه ادراک نگنجد
مجنون تو در خانه افلاک نگنجد
...
1. به دل زگرمی عشقم هوس نمی گنجد
در آتشی که منم خار و خس نمی گنجد
...
1. شهید خوی گرمش مهر را در کینه میپیچد
نگه در دیده میدوزد نفس در سینه میپیچد
...
1. گمان دارم که در زیر فلک قحط فضا گردد
در این گلشن اگر یک غنچه امید وا گردد
...
1. دل اگر شیفته موجه ساغر گردد
رویش از قبله ابروی بتان برگردد
...
1. دل اگر صیقلی اشک دمادم گردد
سینه آیینه یکرنگی عالم گردد
...