چو گل بر غنچه می خندد از اسیر شهرستانی غزل 181
1. چو گل بر غنچه می خندد دهانت
زند سیلی به نسرین ارغوانت
...
1. چو گل بر غنچه می خندد دهانت
زند سیلی به نسرین ارغوانت
...
1. ساقی مرا به باده بیغش چه احتیاج
مهر توام نواخت به آتش چه احتیاج
...
1. میکند در بیضه مرغ از یاد دام اندیشه تلخ
گردد از شوق نگاهی شهد می در شیشه تلخ
...
1. یک سخن دارم دو عالم گوش باد
ساغر زهری کشیدم نوش باد
...
1. بی رخت عمر ابد خواب فراموشم باد
بزم وصلت گل خمیازه آغوشم باد
...
1. دل ز سودای کسی بی غم مباد
بی خیالت خاطرم خرم مباد
...
1. میگریزم سایه الفتشکاران کم مباد
میسپارم جان نوازشهای یاران کم مباد
...
1. رنگ شکسته از گل رویش عیان مباد
پژمردگی شکفته از آن گلستان مباد
...
1. سودای عقل موی دماغ کسی مباد
داغ فسردگی گل باغ کسی مباد
...
1. دوستی پیش رخت ارزان باد
خانه خاطرت آبادان باد
...
1. سینه ام قاب گل روی تو باد
در مشامم حسن شب بوی تو باد
...
1. که داغ عاشق ناکام می تواند داد
به غیر ما به که دشنام می تواند داد
...