زبان ساختگیهای خاص از اسیر شهرستانی غزل 157
1. زبان ساختگیهای خاص و عامم نیست
غنیمت است که یک ربط در کلامم نیست
...
1. زبان ساختگیهای خاص و عامم نیست
غنیمت است که یک ربط در کلامم نیست
...
1. راست رو را غمی از عربده دشمن نیست
ره چو باریک شود وسعت برگشتن نیست
...
1. هلاک توبه پیمانه ام که خالی نیست
فدای حسن صراحی شوم که خالی نیست؟
...
1. به نکهت چمنم بی تو آشنایی نیست
به رنگ غنچه دلتنگ من هوایی نیست
...
1. محشر نمک از غبار ما داشت
دیوانگی انتظار ما داشت
...
1. دل در قدح ز شوق لبت آفتاب داشت
در آب لعل آتش ما پیچ و تاب داشت
...
1. منزل آوارگی شأن نشان ما نداشت
ذره تا خورشید مغز استخوان ما نداشت
...
1. شهرت مجنون بهاری غیر رسوایی نداشت
راز عاشق خاطر افسانه پیرایی نداشت
...
1. کار اشکم بی تو از صحرا گذشت
قطره زد چندان که از دریا گذشت
...
1. در غمش از خویش چون سیماب می باید گذشت
چشم داری از خیال خواب می باید گذشت
...
1. دمی که مست حیا از من آن غزال گذشت
ز رشک دیده چه گویم به دل چه حال گذشت
...
1. حرف شمع رخ او دوش در این خانه گذشت
آتش رشک چو آب از سر پروانه گذشت
...