1 شمع و چراغ مجلس مستان می و نی است جام و کدوی باده پرستان جم و کی است
2 گو با دو دست پاس سر خود نگاه دار چون عینک آنکه چشم حسودیش در پی است
3 مردانه گر ز وادی سر بگذرد کسی هر نقش پای همت او حاتم طی است
1 آهم ز لخت دل فلک گل ستاره ای است حیرانیم بهار بهشت نظاره ای است
2 دیوانه دلی که به صحرا دویده باز هر اختری چو دانه زنجیر پاره ای است
1 می کشی درد ته جام کسی است بیخودی بویی ز پیغام کسی است
2 عشق ما را سر به صحرا داده است چشم آهو حلقه دام کسی است
1 سرنوشتم چون تمنا چین ابروی کسی است بازگشتم چون تماشا با گل روی کسی است
2 در محبت دل به حرف آشنایی بسته ایم حلقه زنجیر ما دیوانگان بوی کسی است
1 جلوه سرو روان قافله بیهوشی است گردش چشم سیه مکتب بازیگوشی است
2 باده از دست تو مستی نکند داد از تو اولین قطره این جام می بیهوشی است
1 گلی که رنگ فروشد به شعله می نوشی است میی که حوصله بخشد به شیشه بیهوشی است
2 ز چهره مه و خورشید می توان فهمید جهان مسخر شمع زبان خاموشی است
1 کلید زبانم به دست خاموشی است حکایتم همه افسانه فراموشی است
2 سپند آتش رشکم خدا نگه دارد مگر خیال تو با غیر در هم آغوشی است؟
1 در حقیقت عاشق و معشوق را دلها یکی است شیشه را از روی نسبت اصل با خارا یکی است
2 هست شام هجر ما آیینه صبح وصال نور و ظلمت پیش چشم مردم دانا یکی است
3 ناوکش چون بر دلی آید ز صد دل خون چکد عالمی را در گرفتاری ز بس دلها یکی است
1 تماشا باز در چشمم نهانی است نگه در پرده، مست جانفشانی است
2 سرهنگامه ای گردم که آنجا تغافل خانه زاد لن ترانی است
1 خسته جور تو با ناله و افغان ننشست بسته زلف تو یک لحظه پریشان ننشست
2 غنچه بی یاد لبت بر رخ بلبل نشکفت لاله بی داغ وفایت به گلستان ننشست