1 بس که مژگان کجت عربده ناک افتاده است هرکجا می نگرم سینه چاک افتاده است
2 شش جهت مشت شراری شد و پرواز گرفت برق جولان که در خرمن خاک افتاده است؟
1 حیرت آبادی که او پهلو نشین باشد مرا کاش همچون شمع جان در آستین باشد مرا
2 بی تو کی راضی شود جان وصال آموز من تا اثر در یارب و سر بر زمین باشد مرا
1 سیر باغ او خیال خاطر شاد خود است صیدگاهش سایه سرو چمن زاد خود است
2 سرنوشتم آیتی در شأن خوبیهای اوست خاطرم جمع است اگر گاهی مرا یاد خود است
1 چون گل آشفته و چون شعله سوار آمده است صبح رویش ز شبیخون بهار آمده است
2 خیره چشمان مژه ها را صف پروانه کنید گرد راهش ز چراغان شرار آمده است
3 در لحد پنجه رسوایی مجنون گیر است چاکش از دل به گریبان غبار آمده است
1 به یاد روی تو از تاب ناله ام گل سوخت چه داغها که چمن ز آشیان بلبل سوخت
2 به قحط سال نگاه تو حاصل عمرم چو دانه شرر از آتش تغافل سوخت
3 زمن رسید به جایی رواج ناله که باغ سپند غنچه پی چشم زخم بلبل سوخت
1 خط او دام هوش گردیده است لاله ریحان فروش گردیده است
2 از نگاه فسرده زاهد شعله سنجاب پوش گردیده است
1 آهم ز لخت دل فلک گل ستاره ای است حیرانیم بهار بهشت نظاره ای است
2 دیوانه دلی که به صحرا دویده باز هر اختری چو دانه زنجیر پاره ای است
1 گر به ما فاش شود معنی نادانی ما دشت را بحر کند اشک پشیمانی ما
1 دمی که مست حیا از من آن غزال گذشت ز رشک دیده چه گویم به دل چه حال گذشت
2 به گلشنی که درآید به جلوه نخل قدش چو ابر از سر سرو، آب انفعال گذشت
1 سینه ای داده ام به تیغ جفا جگر از چاک کرده ام پیدا
2 عیش وصلت قوام باده شوق دل ندانم ز دست و سر از پا