1 شهید خوی گرمش مهر را در کینه میپیچد نگه در دیده میدوزد نفس در سینه میپیچد
2 عجب گر از خمارم صبح شنبه دیده بگشاید ز بس در کلبهام دود شب آدینه میپیچد
1 میکند در بیضه مرغ از یاد دام اندیشه تلخ گردد از شوق نگاهی شهد می در شیشه تلخ
2 میکند گاهی تغافل در کمین صید دل بار شیرین میدهد نخلی که دارد ریشه تلخ
3 با گل رعنا نماید شبنم یکدل دو رو عیش عاشق هست از معشوقه عاشقپیشه تلخ
1 جلوه سرو روان قافله بیهوشی است گردش چشم سیه مکتب بازیگوشی است
2 باده از دست تو مستی نکند داد از تو اولین قطره این جام می بیهوشی است
1 صبح بیدار ندارد نظر پاک مرا آب در شیر کند دیده نمناک مرا
2 راز او خجلت رسوایی محشر نکشد نتوان جست به صحرای عدم خاک مرا
3 اختیارش تر صاف است چراغش روشن شعله محراب دعا کرده دل پاک مرا
1 حرفی است محبت که به گفتار نگنجد این راز در آیینه اظهار نگنجد
2 چون ذره سپردیم سراپا به نگاهی در دیده مشتاق تو دیدار نگنجد
1 سرم در محشر سودا نگنجد دلم در سینه صحرا نگنجد
1 به عالمی ندهم ذوق می پرستی را شکسته دل نکنم گریه های مستی را
2 به کوی عشق ز بس صاحب اعتبار شدیم به ما سپرد غم اسباب تنگدستی را
1 ز عندلیب چه پرسی نشان خانه ما که پی نبرد صبا هم به آشیانه ما
2 بهار رفت (و) نچیدیم جز گل حسرت ز آب گریه مگر سبز گشت حاصل ما
1 پی گم گشتگی ستاره ماست بال عنقا کلید چاره ماست
2 در دل آن چشم مست می گذرد اول مستی گذاره ماست
1 مرا به میکده صد منت از می ناب است که حسن ساقی از او نور چشم احباب است
2 مخواه گوهر از این بحر زآنکه خضر در او اسیر محنت سرگشتگی چو گرداب است