1 شراب لعل که سرمایه حیات من است که جوش خضر جگر تشنه نبات من است
2 ز بحر تشنه لبی التجا به کس نبرم دل شکسته من کشتی نجات من است
1 خوابهای بی اثر تأثیر فریاد من است بیزبانی گلستان خاطر شاد من است
2 حلقه دامش رم از چشم غزالان می کند شرم طفلی سخت دامنگیر صیاد من است
1 دمید سبزه دگر عید انتعاش من است حریر سایه گل فرش خوش قماش من است
2 شکفت از او گل صدبرگ چون ستاره صبح مگر نسیم سحر آه دلخراش من است
1 درد دوا فروش طبیب دل من است بیتابی سپند شکیب دل من است
2 هرکس به قدر حوصله خویش می برد کیفیت نگاه نصیب دل من است
1 ضعف بازوی من کمان من است دل جان سخت من نشان من است
2 می خورد خون دل ولی شب و روز قسم ته دلیش جان من است؟
1 دل به راحت ندهم پاس محبت این است مژه بر هم نزنم خواب فراغت این است
2 سینه صافی است غباری که ز راهم برخاست اثر ساده دلیهای عداوت این است
1 فتاده ایم ز پا در ره تو کام این است سپرده ایم به یاد تو جان پیام این است
2 جنون پرستم و راه و روش نمی دانم به یار چون رسم از خود روم، سلام این است
1 ز جلوه تو زمین چون نگار رنگین است به خاطری که تو باشی غبار رنگین است
2 گل از تپانچه برت سرخ رو کند خود را ز خون خویش رخ شرمسار رنگین است
1 ببالد دیده حیرانی پناه است بنازد دل محبت دستگاه است
2 به این بیگانگی الفت شعار است به این شیر افکنی آهونگاه است
3 چه قربانهای گلگون پوش دارد سرکوی محبت عیدگاه است
1 سرو دلجوی قیامت اعتدالی داشته است باده لعل لب شیرین خیالی داشته است؟
2 پادشاه عشق از دل باج آبادی گرفت این ده ویران عجب مال و منالی داشته است