مزه عمر جنون بوی بهار از اسیر شهرستانی غزل 121
1. مزه عمر جنون بوی بهار آمده است
نمک مجلس مستان به چه کار آمده است
...
1. مزه عمر جنون بوی بهار آمده است
نمک مجلس مستان به چه کار آمده است
...
1. چون گل آشفته و چون شعله سوار آمده است
صبح رویش ز شبیخون بهار آمده است
...
1. کشت جهان ز نشو و نما پاک مانده است
آن دانه صرف برده که در خاک مانده است
...
1. سربلندیها غباری بوده است
آسمان هم خاکساری بوده است
...
1. چون دور ز وصل یار می بوده است
دل در بر من چه کار می بوده است
...
1. خط او دام هوش گردیده است
لاله ریحان فروش گردیده است
...
1. گر چه ساقی صرفه در خون خوردن من دیده است
طالعم را توبه در اوج شکستن دیده است
...
1. باغها از سایه ابر بهاری دیده است
دیده ما صرفه ها در گریه باری دیده است
...
1. درد می دردی به ایاغت نرسیده است
بوی گل داغی به دماغت نرسیده است
...
1. طراوت چمن از خون دل فشانیهاست
بهار عشرت ایام دل جوانیهاست
...
1. شمع و چراغ مجلس مستان می و نی است
جام و کدوی باده پرستان جم و کی است
...
1. آهم ز لخت دل فلک گل ستاره ای است
حیرانیم بهار بهشت نظاره ای است
...