1 بسکه نظاره ز تاب رخ جانان افروخت می توان شمع در این بزم ز مژگان افروخت
2 در میان تو و خورشید نگنجد نسبت شعله تیغ تو از خون شهیدان افروخت
3 زین خجالت که لبت خون به دل صهبا کرد پنبه چون گل به سر شیشه مستان افروخت
1 درد می دردی به ایاغت نرسیده است بوی گل داغی به دماغت نرسیده است
2 عاشق زکجا شکوه کجا این چه خیالی است پیداست کزین باده دماغت نرسیده است
3 سبز است ز خون دل ما حاصلت ای چرخ این است که یک میوه باغت نرسیده است
1 دل ما سوخت دود گلخن کیست پر ز خون شد بهار گلشن کیست
2 آه بلبل چراغ خلوت ما نکهت گل نسیم دامن کیست
1 الهی آشنا کن ساقی بیگانه ما را که از زهر نگاهی پر کند پیمانه ما را
2 دل از بی دردی آمد در فغان سودای عشقی کو که در زنجیر خاموشی کشد دیوانه ما را
3 حدیث درد عشق ما به نام دیگران گویید به این تقریب شاید بشنود افسانه ما را
1 گلشن تویی بهار شکفتن به کام کیست شمشاد بنده تو رعونت غلام کیست
2 بی جلوه خوشخرامی و بی خنده خوش نمک سرو و گل از تو بلبل و قمری به دام کیست
3 مستی ندیده ام که سراغی نکره ام یاران طلسم توبه شکستن به نام کیست
1 گر چه ساقی صرفه در خون خوردن من دیده است طالعم را توبه در اوج شکستن دیده است
2 کی فراموشم شود وحشت پرستیهای دل دوست هم خود را در این آیینه دشمن دیده است
3 ظرف دلتنگی نداری لاف رسوایی مزن ظرف دلتنگی نداری لاف رسوایی مزن
1 دلم در اضطراب اضطراب است که هر گردش طلسم فتح باب است
2 بنازم همت دست تهی را هر انگشتش کلید فتح باب است
1 بس که در بزمش نگه سرمشق حیرت گشته است راز دل ممنون تأثیر محبت گشته است
2 چون تسلی بخشدم زخمی که از مژگان اوست تا دل آیینه بیتاب جراحت گشته است
3 خوانده نور چشم خود آیینه ما را غبار گنج باد آورد ما گرد کدروت گشته است
1 مزه عمر جنون بوی بهار آمده است نمک مجلس مستان به چه کار آمده است
2 نشئه فیض صبوحی زدگان بوی گل است گرد جولان کسی صبح شکار آمده است
3 طره آمیخته با عقد گهر بر رویش گلبن ناله زنجیر به بار آمده است
1 دل ز سودای کسی بی غم مباد بی خیالت خاطرم خرم مباد
2 هر کجا ماندم ز پا دستم گرفت سایه عشق از سر من کم مباد