1 تا همتم به راه طلب پا نهاده است پا بر سر هزار تمنا نهاده است
2 مجنون ندیده بالش راحت به خواب هم گاهی سری به دامن صحرا نهاده است
1 دل به راحت ندهم پاس محبت این است مژه بر هم نزنم خواب فراغت این است
2 سینه صافی است غباری که ز راهم برخاست اثر ساده دلیهای عداوت این است
1 سرنوشتم چون تمنا چین ابروی کسی است بازگشتم چون تماشا با گل روی کسی است
2 در محبت دل به حرف آشنایی بسته ایم حلقه زنجیر ما دیوانگان بوی کسی است
1 الفت نمیکنند به کس دل دویدهها گلچین نمیشوند جراحت گزیدهها
2 ممنون خصم غالب خویشم که خضر اوست پای کم است گام به منزل رسیدهها
1 نگاهش از دل ما بر سر نابود میرنجد چو خوی نازکی دیر آتشی شد زود میرنجد
2 دماغ آشفتهام پروانه دیوانهای دارم به یاد شعلهای میسوزد و از دود میرنجد
3 برای خاطری چون غنچه پژمرده حیرانم که چون بیند دل ما را غبارآلود میرنجد
1 نقل بزم ما حدیثی زان لب شیرین بس است جلوه برگ گلی در دامن گلچین بس است
2 سبزه نورس برون آمد گل خودرو دمید نوبهار از انتظارت پیر شد تمکین بس است
3 بلبل و قمری نیم، چشمم به گل یا سرو نیست از تماشای بهارم جلوه رنگین بس است
1 ناله در بزم دل سوخته ام ساز آموخت بیخودی از نفسم شوخی پرواز آموخت
2 نکند تکیه در آغوش گل و جیب سمن جلوه ای دید غبارم چقدر ناز آموخت
1 شمع و چراغ مجلس مستان می و نی است جام و کدوی باده پرستان جم و کی است
2 گو با دو دست پاس سر خود نگاه دار چون عینک آنکه چشم حسودیش در پی است
3 مردانه گر ز وادی سر بگذرد کسی هر نقش پای همت او حاتم طی است
1 نشان زخم که جویی سوار بسیار است سر سراغ که داری غبار بسیار است
2 یکی است صید تغافل اگر نمی دانی به امتحان نظری کن شکار بسیار است
1 شراب لعل که سرمایه حیات من است که جوش خضر جگر تشنه نبات من است
2 ز بحر تشنه لبی التجا به کس نبرم دل شکسته من کشتی نجات من است