شرح سودای تو از گریه زارم از اسیر شهرستانی غزل 73
1. شرح سودای تو از گریه زارم پیداست
برگ برگ چمن از ابر بهارم پیداست
1. شرح سودای تو از گریه زارم پیداست
برگ برگ چمن از ابر بهارم پیداست
1. نشان زخم که جویی سوار بسیار است
سر سراغ که داری غبار بسیار است
1. از می تجربه میخانه افلاک پر است
جام مستی شده سرشار که از خاک پر است
1. خون دل خوردن به بزمش از شراب آسانتر است
زهر نوشیهای ما از شهد ناب آسانتر است
1. دل داغ در آستین بهتر است
بهار گل آتشین بهتر است
1. بزم خاموشی است مطرب را نوای دیگر است
حسن بیهوشی است مستان را صفای دیگر است
1. پاس ادب یاد تو بسیار ضرور است
پرهیز نگاه از در و دیوار ضرور است
1. نقل بزم ما حدیثی زان لب شیرین بس است
جلوه برگ گلی در دامن گلچین بس است
1. سرنوشتم چون تمنا چین ابرویی بس است
بازگشتم چون تماشا با گل رویی بس است
1. خار وگل از هوای تو دمساز آتش است
نازی که می کشیم همین ناز آتش است
1. در گلستان محبت سایه گل آتش است
آبروی اشک خون آلود بلبل آتش است
1. عالم چمن جوش بهار دم فیض است
هر جلوه پنهان نمک عالم فیض است