1 سیر باغ او خیال خاطر شاد خود است صیدگاهش سایه سرو چمن زاد خود است
2 سرنوشتم آیتی در شأن خوبیهای اوست خاطرم جمع است اگر گاهی مرا یاد خود است
1 ز چشم پاکدلان معنی حیا پیداست تپیدن دل عاشق ز نقش پا پیداست
2 به خون خویش گواهی دهد گرفتاری سیاه دستی صیاد از حنا پیداست
1 شرح سودای تو از گریه زارم پیداست برگ برگ چمن از ابر بهارم پیداست
2 جای اشک از مژه خاکستر دل می ریزد حاصل سوختن از سایه خارم پیداست
1 نشان زخم که جویی سوار بسیار است سر سراغ که داری غبار بسیار است
2 یکی است صید تغافل اگر نمی دانی به امتحان نظری کن شکار بسیار است
1 از می تجربه میخانه افلاک پر است جام مستی شده سرشار که از خاک پر است
2 سنگ طفلان چه که هر نقش قدم جام جم است درخرابات جنون آینه پاک پر است
1 خون دل خوردن به بزمش از شراب آسانتر است زهر نوشیهای ما از شهد ناب آسانتر است
2 همچو جوهر گر نگیرد زخم هر دم دامنش کشتن ما پیش تیغ او ز آب آسانتر است
3 ما اسیران را ز رشک سایه دیوار غیر جان سپردن زیر تیغ آفتاب آسانتر است
1 دل داغ در آستین بهتر است بهار گل آتشین بهتر است
2 صفا گشته مشاطه نوبهار ز آیینه روی زمین بهتر است
3 شرر قطره ابر دیوانگی است هوای جنون آتشین بهتر است
1 بزم خاموشی است مطرب را نوای دیگر است حسن بیهوشی است مستان را صفای دیگر است
2 پرده بیگانگی آیینه دار صورت است هر که نشناسی به معنی آشنای دیگر است
1 پاس ادب یاد تو بسیار ضرور است پرهیز نگاه از در و دیوار ضرور است
2 عشق آفت و من مست و جنون حوصله پرداز در مشرب رسواییم اظهار ضرور است
1 نقل بزم ما حدیثی زان لب شیرین بس است جلوه برگ گلی در دامن گلچین بس است
2 سبزه نورس برون آمد گل خودرو دمید نوبهار از انتظارت پیر شد تمکین بس است
3 بلبل و قمری نیم، چشمم به گل یا سرو نیست از تماشای بهارم جلوه رنگین بس است