تا کی از عکس تو آیینه از اسیر شهرستانی غزل 204
1. تا کی از عکس تو آیینه گلستان گردد
سوی عاشق نظری تا همه تن جان گردد
...
1. تا کی از عکس تو آیینه گلستان گردد
سوی عاشق نظری تا همه تن جان گردد
...
1. با عشق توام ناله فراموش نگردد
این دود چراغی است که خاموش نگردد
...
1. عشق تو چراغ دل هر خام نگردد
صیدی است خیالت که به کس رام نگردد
...
1. غمش از دل الهی کم نگردد
ز ملک پادشاهی کم نگردد
...
1. ز لعلت شور بلبل تازه گردد
ز بویت گل بلند آوازه گردد
...
1. ز تاب روی تو اشکم گلاب میگردد
نظارهام عرق آفتاب میگردد
...
1. وطنم بی تو سفر می گردد
طاقتم زیر و زبر می گردد
...
1. اگر آهی کشم افشاگرِ صد راز میگردد
اگر مژگان زنم بر هم پرِ پرواز میگردد
...
1. دلی کز بیخودی گرم سراغ عشق میگردد
به گرد شهر و کو بر کف چراغ عشق میگردد
...
1. دلی به خاک ره انتظار می بندد
ز گرد خویش چمن را نگار می بندد
...
1. نوبهار آمد که رسوایی به زهد ما بخندد
غنچه صد برگ عیش از سایه صهبا بخندد
...
1. فلک بر کاردانیهای اهل هوش میخندد
قضا چون در نبرد آید به جوشنپوش میخندد
...